International Web Of Salam (Islamic Republic of Iran)

مقصود امام حسین(علیه‌السلام) از گفتن استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» چه بود؟ چرا امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند با حاکمیت یزید دیگر باید فاتحه اسلام را خواند؟

خطرى که امام حسین(علیه‌السلام) از آن یاد کردند، خطر ارتجاع است. این خطر از تمام مخاطراتى که در آن روز جامعه مسلمانان را تهدید مى کرد، مهم تر و شکننده تر بود. عفریت ارتجاع، بازگشت به عصر شرک و بت پرستى و جاهلیت، اندک اندک قیافه منحوس و مهیب خود را نشان مى داد.
زور سرنیزه بنى امیه، نقشه هاى وسیع آنها را در سست کردن مبانى دینى جامعه و الغاى نظامات اسلامى و تحقیر شعائر دینى، اجرا مى کرد.
جهان اسلام ـ مخصوصاً مراکز حساس و شهرهایى که رجال بزرگ و شخصیت هاى اسلامى در آن ساکن بودند مثل مکه، مدینه، کوفه و بصره ـ در سکوت مرگ بار و خفقان شدید فرورفته بود. شدت ستمگرى فرماندارانى مانند زیاد، سمره، مغیره و بى باکى آنها از کشتن انسان هاى بى گناه، جرح و ضرب و
شکنجه، پرونده سازى و هتک حرمت مسلمانان، جامعه را مرعوب و مأیوس ساخته بود. امویان تصمیم داشتند که معنویت اسلام و طبقات دین دار و ملتزم به آداب و شعائر دین را ـ که مورد احترام مردم بود ـ بکوبند و از میان بردارند.
علائلى مى گوید: «در نزد متفکران اسلامى ثابت است که بنى امیه، جرثومه فساد بودند و تجدید زندگى عصر جاهلیت با تمام مراسم و رنگ هایش، جزو طبیعت آنها بود».[ سمو المعنى، ص 28.]
سبط ابن جوزى مى گوید: «جدم در کتاب تبصره گفته است: همانا حسین به سوى آن قوم رفت، براى اینکه دید شریعت محو شده است. پس در استوار ساختن پایه هاى آن کوشش کرد».[ تذکره الخواص، ص 283.]
اگر دست یزد در اجراى نقشه هاى خائنانه بنى امیه بازگذاشته مى شد ـ همان طور که معاویه مى خواست ـ اذان و شهادت به توحید و رسالت ترک مى شد و از اسلام اسمى باقى نمى ماند و اگر هم اسمى مى ماند، مسماى آن طریقه بنى امیه و روش و اعمال یزید بود.
اگر خلافت یزید با عکس العمل شدیدى در جامعه اسلام مواجه نمى گشت، او به سِمَت جانشینى پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پذیرفته مى شد و مملکت اسلام کانون معاصى، فحشا، قمار، شراب، رقص، غنا، سگ بازى و نابکارى مى گردید؛ زیرا جامعه از امیران و سران خود پیروى مى کنند و کارهاى آنها را سرمشق قرار مى دهند.
از این رو لازم بود براى حفظ اسلام و دفع خطر ارتجاع نسبت به روش یزید، جنبش و نهضتى آغاز شود که عموم مردم، بدانند که سران سیاسى بنى امیه از برنامه هاى اسلامى تبعیت نمى کنند.
علاوه بر این باید احساسات دینى مردم را بر ضد آنان بیدار ساخت تا در
مخالفت با آنها، سرسختى نشان داده و نسبت به کارها و برنامه هایى که مطرح مى کنند، بدبین باشند و آنها را خائن و دشمن اسلام بشناسند.
قیام سیدالشهدا(علیه‌السلام) براى این دو منظور لازم و واجب بود؛ یعنى، لازم بود که هم پرده از روى کار بنى امیه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى نماید و هم احساسات دینى مردم را علیه امویان بسیج کند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام جلب نماید و شعائر اسلام پابرجا بماند.
شدت قساوت دشمن نیز او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زیرا او مجاهدى بود که به امر خدا قیام کرد و برایش تفاوت نداشت که به ظاهر مغلوب باشد یا منصور؟ چون هر دو حال برایش شرافت بود: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»[ بگو درباره ما چه انتظارى دارید، جز اینکه یکى از دو خوبى شهادت یا پیروزى نصیب ما مى شود. (توبه، آیه 52).]
پس او در راه خدا و حق شهید شد و کشندگانش به لعنت خدا و تمام ملائکه و مردم گرفتار شدند و او به بزرگ ترین درجات در نزد خدایش نائل آمد.

وبگاه جهانی سلام

هدف از اقداماتی مانند آتش زدن قرآن که هر از چند گاهی در یکی از کشورهای اروپایی اتفاق می افتد چیست؟ اینکه گفته می شود در مقوله آزادی بیان تعریف می شود یعنی چه؟ - قسمت دوم

3-از سوی دیگر فارغ از دین زدایی کلی در کشورهای غربی که حتی شامل دین مسیحیت به‌عنوان دین سنتی آنان نیز می‌شود؛ هجمه‌های کم‌سابقه کشورهای غربی به اصول اسلامی که در سال‌های اخیر افزایش کمی و کیفی یافته غیرقابل‌انکار است. که این مسئله بی‌ارتباط به نفوذ و رشد چشم‌گیر اسلام در غرب نیست چراکه رشد اسلام در جهان آن‌قدر چشم‌گیر است که برخی از مؤسسات تحقیقاتی غربی دراین‌باره چنین اعتقاد دارند:
«طبق برآورد مرکز تحقیقاتی پیو تا سال 2015، 1.8 میلیارد مسلمان در جهان وجود داشته است - تقریباً 24 درصد از جمعیت جهان است، اما درحالی‌که اسلام در حال حاضر دومین دین بزرگ جهان (بعد از مسیحیت) است، اما سریع‌ترین دین بزرگ در حال رشد است. درواقع، اگر روندهای جمعیتی فعلی ادامه یابد، انتظار می‌رود که تعداد مسلمانان تا پایان قرن جاری از تعداد مسیحیان بیشتر شود.»
با توجه به این رشد اسلام جای تعجب نیست که تمدن غربی نسبت به این موضوع احساس خطر هویتی کرده و لذاست که در این کارزار علی‌رغم ادعای آزادی‌خواهی به نبرد به نفوذ اسلام برخاسته‌اند و موج هجمه‌های خود را گسترش داده‌اند، البته علی‌رغم این تلاش‌های اسلام ستیزانه به لطف الهی گرایش‌ها به اسلام بیشتر خواهد شد.
نتیجه:
کشورهای غربی با توجه با اصول بنیادینی که در دوران مدرن در نفی دین و خدا بنا نهادند به اصولی همچون سکولاریسم معتقد شده‌اند که آنان را به حذف دین از ساختارهای اجتماعی می‌کشاند در این راستا هر امر قدسی را انکار کرده و هجمه به مقدسات ادیان را در قالب آزادی بیان تعریف می‌نمایند، البته عملکرد آنان نشانگر سیاست مزورانه آنان در آزادی بیان است به این صورت که در ادعای آزادی بیان منافع خود را در نظر می‌گیرند و بعضاً در مسائلی که علیه آنان است قائل به آزادی نبوده و حتی بیان نظر و اقدام علیه آن را جرم می‌دانند، مانند جرم انگاری نقد هلوکاست و هجمه به همجنسگرایی. ولی از سوی دیگر اهانت به قرآن و پیامبر اکرم را بر اساس آزادی بیان مجاز می‌دانند.
با این‌همه بر اساس آمار فزاینده رشد و نفوذ اسلام در کشورهای غربی می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که این دولت‌ها نسبت به گسترش اسلام در کشورهای خود احساس خطر جدی کرده‌اند و با این حملات و هجمه‌ها در پی این هستند که نور اسلام را کم‌فروغ نمایند.

وبگاه جهانی سلام

هدف از اقداماتی مانند آتش زدن قرآن که هر از چند گاهی در یکی از کشورهای اروپایی اتفاق می افتد چیست؟ اینکه گفته می شود در مقوله آزادی بیان تعریف می شود یعنی چه؟ - قسمت اول

همان‌طور که روشن است در سال‌های اخیر موج هجمه به مقدسات اسلامی افزایش یافته است و هر از چند گاهی در یکی از کشور غربی جسارتی به قرآن کریم یا پیامبر اکرم صورت می‌گیرد و جالب‌توجه اینکه هر چه زمان می‌گذرد این جریان در اقدامات خود گستاخ‌تر می‌گردد؛ مسئله این است که هدف از چنین اقداماتی چیست و با جسارت به مقدسات اسلامی به دنبال چه هستند و آیا می‌شود این دست اقدامات را بر اساس آزادی بیانی که در غرب وجود دارد تحلیل کرد؟
1-در ابتدا باید گفت که تمدن غرب در قرون گذشته با رخ دادن رنسانس و پایان دادن به حاکمیت دین و کلیسا در جامعه، دوران مدرن خود را بر اساس اصول جدیدی بنا نهاد که در آنجایی برای دین و مقدسات (جز در امور شخصی فرد دین‌دار) نبود، اصولی همچون «اومانیسم» که اصالت انسان را در مقابل اصالت خدا و دین قائل است، یعنی اینکه اصالت بافهم و خواست و میل انسان است، از سوی دیگر بشر غربی در دوران مدرن قائل به اصل دیگری بنام «سکولاریسم» است، به این معنا که قائل به این است که در امور اجتماعی خود چه در قوانین و چه آموزش‌ها و هنجارها، دین زدایی صورت گیرد و یکی از مهم اصول آن تقدس زدایی است که دراین‌باره چنین معتقدند:
«سکولاریسم به معنای سلب تقدس از جهان است، جهان خصلت مقدس خود را از دست می‌دهد...و نیروهای فراطبیعی هیچ نقشی در این جهان ندارند، سرانجام دنیاگرایی به معنای حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیوی است به‌این‌ترتیب که جامعه هرگونه پایبندی به ارزش‌ها و عملکردهای سنتی را رها می‌کند...»
بر اساس این مبانی است که می‌توان عزم دین‌ستیزی و بالأخص اسلام‌ستیزی را در غرب فهمید، یعنی اینکه هر چه انسان بفهمد و بخواهد اصالت دارد و هیچ مقوله قدسی مانع او نیست. بر این اساس اگر کسی خواست به امور مقدس ازجمله قرآن کریم و یا پیامبر اسلام به‌عنوان مقدسات بیش از یک و نیم میلیارد انسان مسلمان توهین و جسارت کند از دید آنان ایراد و اشکالی نداشته و آن را به‌عنوان آزادی بیان تلقی می‌نمایند.
2-البته علی‌رغم این مبانی و دفاع از آزادی بیان، در همین کشورهای غربی به‌صورت مزورانه‌ای برخی امور غیرقابل خدشه و مقدس شمرده می‌شود، ازجمله آن می‌توان به «جرم انگاری انکار هلوکاست» اشاره کرد که در 16 کشور اروپایی این قانون وجود داشته و رسانه‌های خارجی به آن اعتراف می‌کنند. یعنی اینکه به خاطر انتفاع رژیم صهیونیستی اسرائیل، یک واقعه تاریخی تا آن حد مقدس شمرده می‌شود که انکارکنندگان آن مجرم شناخته می‌شوند؛ که دراین‌باره می‌توان به برخورد کشورهای غربی با فیلسوف فرانسوی «روژه گارودی» اشاره کرد که به جرم تحقیق درباره هلوکاست در مهد مدعی آزادی بیان غرب، محکوم گردید.
از سوی دیگر در سال‌های اخیر نیز با ترویج جریان همجنسگرایی در غرب دوباره پرده‌ای دیگر از تزویر آزادی بیان غربی نمایان شده و در این کشورها علی‌رغم ترویج گسترده همجنسگرایی در آموزش‌ها و مدارس، با مخالفان آن برخورد قاطع صورت می‌گیرد و به‌عنوان‌مثال در آمریکا فردی که مدتی پیش پرچم همجنسگرایان را آتش زده بود به 16 سال زندان محکوم شده بود.
به‌عنوان مضحک‌ترین مورد دراین‌باره می‌توان به سیاست آزادی بیان کشور سوئد اشاره کرد که در زمانه فعلی خط مقدم هجمه به قرآن و اسلام را در دست دارد. در سال گذشته وقتی یک دانشجوی ایرانی مقطع دکتری در دانشگاه استکهلم سوئد در پایان‌نامه خود از شهدای گران‌قدری چون سردار شهید قاسم سلیمانی تقدیر کرد، دانشگاه موردنظر برای این مسئله جلسه فوق‌العاده برگزار کرده و برنامه دفاع این دانشجو را از تقویم علمی خود حذف می‌کند چگونه این کشور که تقدیرنامه یک دانشجو را برنمی‌تابد به بهانه آزادی بیان اجازه جسارت به کتاب مقدس مسلمانان را صادر می‌کند؟
این مسائل نشانگر این است که کشورهای غربی تا چه حد در شعار آزادی بیان خود صادق هستند و به اصول ادعایی خود پایبند است؛ و در آنجایی که منافعشان اقتضا نماید از شعار آزادی بیان خود هم عدول می‌نمایند.

وبگاه جهانی سلام

امام سجاد(ع) تنها سی و پنج سال بعد از واقعه‌ی کربلا زنده بود؛ پس چرا امام صادق(ع) فرمود که حضرتشان چهل سال تمام برای امام حسین(ع) گریه کرد؟!

مصیبتی که بر امام حسین(ع) و شهدای کربلا وارد شد، چنان بر ائمه‌ی معصومین(ع) سخت و جان‌سوز بود که به عنوان نمونه و بر اساس گزارش‌های متعدد، امام سجاد(ع) سال‌ها در سوگ پدرش گریان بود:
از امام باقر(ع) نقل است که امام سجاد(ع) بیست سال برای پدرش امام حسین(ع) گریست. غذایی نزد آن‌حضرت گذاشته نمی‌شد مگر آن‌که گریه می‌کرد، تا آن‌جا که غلامش به ایشان عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص)! آیا روزگار غم و اندوه شما بسر نمی‌آید؟! امام(ع) به او فرمود: حضرت یعقوب(ع) دوازده پسر داشت و خداوند یکی از آنان را از چشم او پنهان کرد؛ وی آن‌قدر گریه کرد که دیدگانش کور و موی سرش از اندوه سفید گشت و پشتش از بار غم خمید و حال آن‌که پسرش در دنیا زنده بود؛ اما من خودم دیدم که پدر، برادر، عمو و هفده نفر از خاندانم کشته و در کنار من افتاده بودند. پس چگونه روزگار اندوه من به اتمام برسد».
امام صادق‌(ع) فرمود: افرادی که زیاد گریه کردند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه‏(س) و علی بن الحسین(ع).... حضرت علی بن الحسین(ع) مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین(ع) گریست. هیچ غذایی در مقابل آن‌حضرت نمی‌گذاشتند، مگر این‌که گریان می‏‌شد...».
امام صادق(ع) فرمود: «امام سجاد(ع) بر پدرشان امام سجاد(ع) چهل سال گریه کرد و در این مدت روزها را روزه داشت و شب‌ها به عبادت می‌پرداخت. هنگام افطار که خدمت‌گزارش غذا و آب برای آن‌حضرت(ع) می‏آورد، می‌فرمود: فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد! آن قدر این جمله‏ها را تکرار می‌کرد و می‌گریست تا غذایش از آب دیدگانش تر می‌شد و آب آشامیدنی حضرت‌شان با اشکشان آمیخته می‌شد. زندگی آن‌حضرت(ع) تا آخر عمر شریف این چنین بود».
با فرض پذیرش روایت دوم و سوم، امام سجاد(ع) مدت چهل سال بر پدر بزرگوار خویش گریه کرد؛ این در حالی است که حضرت‌شان 34و یا 35 سال بعد از واقعه عاشورا و در هجدهم، یا نوزدهم و یا بیست و پنج محرم سال 94 یا 95 هجری و در سن 54، یا 57 و یا 59 سالگی به شهادت رسید.
بر این اساس، روایت موجود در پرسش را باید به نحوی توجیه کرد:
الف) شاید اعلام چهل سال بر اساس شیوه‌ی تقریب و یا گرد کردن باشد و این تقریب چون موضوعی رایج است، دروغ به شمار نمی‌آید.
ب) از آن‌جا که نقل به معنا را در روایات مجاز اعلام کرده‌اند، ممکن است راویان این تقریب را انجام داده باشند و یا آن‌که روایت در اصل خود این‌گونه بود که امام سجاد(ع) تا آخر عمرشان گریان بود؛ اما راوی که گمان می‌کرد ایشان 40 سال بعد از عاشورا زنده بود، چنین عددی را ذکر کرده باشد.
مؤید این ادعا آن است که روایت دوم نقل‌شده در امالی شیخ صدوق، زمانی بین بیست تا چهل سال را اعلام می‌کند و بعید است که این تردید در اصل روایت نیز وجود داشته باشد؛ زیرا امام صادق(ع) دقیقا به مقدار عمر پدربزرگشان آگاه بود، بلکه تقریبا مشخص است که این تردید از جانب راویان رخ داده است.

وبگاه جهانی سلام

اگر یزید روش خود را اندکی تغییر می‌داد، آیا امام حسین(ع) با وی بیعت و قرارداد صلح امضا می‌کرد؟

بر اساس بعضی از گزارش‌های تاریخی، امام حسین(ع) هنگام ورود لشکر عمر بن سعد به نینوی، نماینده‌ای نزد او فرستاد تا با وی ملاقات داشته باشد که به دنبال آن ملاقاتی شبانه و پنهانی میان آن دو برقرار شد و گفت‌وگوهایی رد و بدل شد.
بعد از این ملاقات بود که عمر بن سعد برای عبیداللَّه بن زیاد نوشت: همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانی را برطرف نمود، کار این امت را اصلاح کرد، و حسین با من پیمان بست که از همان‌جا که آمده به همان‌جا بازگردد، یا به یکی از مناطق دیگر رود و مانند دیگر مسلمانان زندگی کند (و کاری به کار کسی نداشته باشد) و در هر چه به سود مسلمانان است شریک آنان بوده و در زیان آنان نیز مانند ایشان باشد، یا به نزد یزید برود و دست در دست او بگذارد و آن دو هر چه خود می‌دانند انجام دهند.
گزارش‌های دیگری وجود دارد که امام حسین(ع) پیشنهادهای دشمن را با بیان این سخنان نپذیرفت:
هان ای مردم! ای عصرها و نسل‌ها! بهوش باشید که این فرومایه و فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهی ذلّت‌پذیری و تسلیم خفّت‌بار در برابر فرومایگان و بیدادگران حاکم، و یا مرگ پرافتخار و باعزّت و سرفرازی! و چقدر دور است از ما که ذلّت و خواری را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آوردگان و روشن‌فکران و دامان‌های پاک و رگ و ریشه‌های پاکیزه و مغزهای روشن‌اندیش و غیرتمند و جان‌های ستم‌ستیز و باشرافت نمی‌پذیرند که ما فرمان‌برداری فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت‌پیشه را بر شهادت‌گاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداریم؛ از این‌رو بهوش باشید که من با همین خاندان و با این یاران اندک و با وجود پشت به حقّ‌ و عدالت نمودن پیمان‌شکنان، راه خویش را برگزیده و برای دفاع از حق آماده‌ام
در مقام جمع بین این دو گزارش باید گفت:
اولا: گزارش پذیرش بیعت امام حسین(ع) با یزید، توسط عمر بن سعد برای ابن زیاد ارسال شده است؛ و مشخص است که چنین گزارشی از اعتبار لازم برخوردار نیست.
ثانیا: صرف نظر از صحت گزارش یاد شده، می‌توان گفت که بیعت اگر به معنای آن باشد که با رعایت برخی شروط، نوعی آتش‌بس میان امام(ع) و یزید برقرار شود، این موضوع خلاف آموزه‌های دینی نیست تا احتمال آن در مورد امام(ع) را به شدت انکار کنیم؛ زیرا امام حسن(ع) با انعقاد قرارداد صلح با معاویه به نوعی با او بیعت کرد. طبیعی است اگر یزید نیز برخی شرایط امام(ع) را می‌پذیرفت، به عنوان نمونه شراب‌خواری و سگ‌بازی و سرودن اشعار ضد دینی و خودداری از تمسخر شعائر دینی و رعایت آنها (ولو به ظاهر مانند پدرش) و نیز در امنیت‌بودن پیروان اهل‌بیت(ع) را می‌پذیرفت ، مصالحه با او - در صورتی که چاره‌ای جز آن نبود - خلاف شرع ارزیابی نمی‌شد.
بر این اساس از برخی بزرگان نقل شده است:
این‌که حضرت در کلامشان می‏‌فرماید: «أَلا! وَ إِن الدعِی بْنَ الدعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السلةِ وَ الذلةِ، وَ هَیهاتَ مِنا الذلةُ، یأْبَی اللهُ لَنا ذلِک وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مخیر نموده است: جنگ و شمشیر و یا ذلت و خواری. و ذلت و خواری هرگز؛ زیرا خداوند و رسولش و مؤمنان، آن‌را برای ما نمی‌‏پذیرند» و همچنین از فرموده‏‌ی حضرت علی اکبر(ع) که در رجزهاشان در عاشورا فرمودند: «وَ اللهِ، لا یحْکمُ فینَا ابْنُ الدعِی؛ به خدا سوگند، هرگز زنازاده درباره‏‌ی ما نمی‌‏تواند حکم کند»، مؤید آن است که حضرت سیدالشهدا به بیعت با یزید راضی بود، ولی می‌‏دانست که ابن‌زیاد به نفع حضرت حکم نخواهد کرد و او را تنها بین دو چیز «بَینَ السلةِ وَ الذلةِ» یعنی جنگ یا تسلیم مخیر نموده بودند و بیعت با ذلت و نزول بر حکم را از آن‌حضرت می‏‌خواستند که حضرت زیر بار آن نرفت و فرمود: «هَیهاتَ مِنا الذلةُ، یأْبَی ‏اللهُ لَنا ذلِک وَ رَسُولُه وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیةٌ؛ ذلت از ما بسیار دور است، و خدا و رسول و مؤمنان و دامن‏‌های پاک و پاکیزه و افراد با حمیت و نفوس باغیرت آن‌را برای ما نمی‌‏پسندند».
حتی اگر تحلیل و ارزیابی یاد شده از رویکرد امام حسین(ع) به دلایلی پذیرفته نشود، اما این‌گونه نیست که این تحلیل، در تعارض با موازین دینی و سیره اهل‌بیت(ع) باشد.

وبگاه جهانی سلام

به چه دلیل از نظر شما حضرت زهرا(س) برترین زن دنیا است؟ - قسمت دوم

4-همسرداری: یکی از ویژگی‌های حضرت زهرا(س) که می‌تواند برای تمام زنان و مردان الگو باشد، همسرداری ایشان است؛ به‌ویژه این‌که همسر ایشان(امام علی) در صف اول مجاهدان در راه خدا بود. مسئولیت نگهداری از فرزندان خردسال در زمان حضور شوهر در جنگ و جهاد، همراه با مشکلات طاقت‌فرسای اقتصادی، هیچ‌‌گاه نتوانست گوشه‌ای از صبر و تحمل در برابر مشکلات و اخلاق نیکوی آن‌حضرت(س) را کم‌رنگ جلوه دهد
5-زهد و ساده‌زیستی: زهد و ساده‌زیستی حاکمان و رهبران جامعه نقش مهمی در تربیت انسان‌ها و در کنترل بحران‌های اجتماعی دارد؛ زندگی ساده و بی‌آلایش حضرت فاطمه(س) بهترین الگو و سرمشق برای جامعه بشری است؛ زیرا ایشان در عین حال که دختر بزرگ‌ترین رهبر مسلمانان بود، در نهایت زهد و سادگی می‌زیست.
6-عبادت و بندگی: عبادت و بندگی خدا رمز و راز رسیدن انسان به کمالات معنوی است. ارتباط با خداوند، پاک‌کننده هر نوع آلودگی و موجب آراستگی به تمام زیبایی‌‌ها و کمالات وجودی است. در این زمینه نیز حضرت زهرا(س) سرآمد عبادت کنندکان درگاه خداوند بود.
7-کارهای فرهنگی و علمی: یکی از امتیازات برجسته حضرت زهرا(س) کارهای فر هنگی و علمی ایشان است. آن‌حضرت با وجود آن همه مشکلات و انبوه کارهای زندگی، به کار علمی و حفظ آثار علمی و نشر آن در جامعه‌ی آن زمان به‌ویژه برای زن‌ها اهمیت می‌داد و بدون چشم‌داشت مادی به آموزش دیگران می‌پرداخت
گفتنی است که متأسفانه، روزگار و زمانه قابلیت استفاده از کوثر وجود پرخیر و برکت آن‌حضرت را نداشت؛ و از مشکات نور آن حضرت بی‌بهره ماند؛ و از درک برکات شب قدر وجود او بی‌نصیب شد؛ و نتوانست از طهارت وجود او بهره گیرد و خود را از آلودگی‌ها پاک کند. وجود مجموع این صفات و ده‌ها ویژگی دیگر که فرصت بیان آنها در این مقال نیست، در حضرت فاطمه(س) بهترین دلیل بر آن است که ایشان برترین زن دنیا است.
نکته پایانی این‌که برترین زن دنیا بودن دلیلی است بر این‌که افراد عادی نمی‌توانند دقیقا مانند او باشند؛ بلکه فقط می‌توانند رفتارهای او را سرمشق خود قرار دهند و در جهتی که او حرکت می‌کند - هر چند با سرعتی کمتر - حرکت کنند.
بنابراین، در عظمت مقام حضرت فاطمه(س) همین بس که امام زمان(عج) می‌فرماید: الگو و سرمشق من دختر پیامبر(حضرت فاطمه) است. و از امامان معصوم(ع) نقل شده است: ما حجت خدا بر مردم هستیم و ایشان حجت خدا بر ما است.

وبگاه جهانی سلام

به چه دلیل از نظر شما حضرت زهرا(س) برترین زن دنیا است؟ - قسمت اول

اولیای الهی و مقربان درگاه خداوند، به دلیل علم کامل و عمل دقیق، راهنما و سرمشق انسان‌ها قرار گرفته‌اند. هر چند دست‌یافتن به قله‌ی این مقامات برای افراد عادی غیر ممکن است؛ اما هر انسان جویای کمال و سعادت می‌تواند به اندازه توان خود در این مسیر قدم بردارد و به درجاتی از کمال برسد؛ و آنها را سرمشق و الگوی زندگی خود قرار دهد.
حضرت فاطمه(س) گذشته از مقامات عالی معنوی، در مدت کوتاهی که در میان مردم زندگی کرد، اخلاق و رفتاری از خود به یادگار گذاشت که الگو و سرمشق برای تمام مردان و زنانی است که جویای کمال و حقیقت هستند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1-الگوی ایثار و از خودگذشتگی مالی: حضرت فاطمه(س) علاوه بر این که از نیازمندان دست‌گیری می‌کرد، به دیگران نیز چگونگی دست‌گیری از نیازمندان را آموزش می‌داد؛ زیرا آن حضرت در حالی از مستمندان دست‌گیری می‌کرد که خود به شدت نیازمند بود و این مقامی بس بالاتر از سخاوت و بخشش است.
وی در این کار نه تنها بر مستمندان منتی نداشت؛ بلکه اعلام می‌کرد حتی انتظار تقدیر و سپاس از سوی آنان هم ندارد و این کار را فقط برای خدا انجام می‌داد: «إِنمَّا نُطْعِمُکمُ‏ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ‏ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا».
در برابر خداوند بسیار متواضع بود و خود را طلب کار خدا نمی‌دانست؛ گویا خود را در برابر خداوند مقصر می‌دانست و در پی نجات از گرفتارهای آخرت بود. این ایثار و از خودگذشتگی به گونه‌ای برجسته و ممتاز بود، که خدای متعال در قرآن کریم به صورت ویژه از کارشان تمجید نمود.

2-مبارزه با ظلم و ستم: یکی از چیزهایی که پیشرفت و تکامل جامعه بشری به آن وابسته است، مبارزه با ظلم و ساکت ننشستن در برابر ستم‌کاران و ظالمان است. حضرت فاطمه(س) بهترین الگو برای تمام مردان و زنان مبارز و آزاده جهان است؛ زیرا ایشان در برابر ظلم و ستمی که به حق و حقیقت می‌رفت ساکت ننشست و با شجاعت در برابر آن ایستاد، از حق دفاع کرد و در این‌راه هرگونه خطری را به جان خرید. شجاعت و نهراسیدن آن‌حضرت در موقعیتی که مردان روزگار از ترس، جرأت مخالفت نداشتند، اعجاب‌آور است. ایشان بی‌مهابا مخالفت خود با ظالمان را علنی و آشکار کرد و در این‌راه جان خود را فدا کرد.
3-عفت و پاک‌دامنی: نقش عفت و پاک‌دامنی در ترقی و سعادت جامعه بشری امری واضح و آشکار است؛ به گونه‌ای که خدای متعال حضرت مریم(س) را به جهت داشتن این ویژگی برای مردان و زنان باایمان الگو و سرمشق معرفی می‌کند. رفتار و گفتار حضرت فاطمه(س) برای همه مردان و زنانی که می‌خواهند زندگی انسانی و پاکی داشته باشند بهترین راهنما است. ایشان در گفتاری که رفتارشان با آن هماهنگ بود، بهترین چیز برای زن را پوشیده نگهداشتن گوهر زنانگی معرفی‌ می‌کند. و می‌فرماید:
«بهترین چیز برای زن آن است که نامحرمی را نبیند و نامحرمی هم او را نبیند».
یعنی تا جایی که ضرورت ایجاب نکند مردان را نگاه نکند و مردان نیز او را نبینند.
4-تربیت فرزندان صالح: یکی از مسؤلیت‌های اجتماعی هر فرد، تلاش در جهت حفظ نسل بشر و تربیت و پرورش انسان‌های صالح و مفید است. در این راستا حضرت فاطمه(س) فرزندانی را تحویل جامعه بشری داد که هرکدام سرآمد انسان‌ها و منشأ تحول در جامعه جهانی بوده و هستند. نقش امام حسن و امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) در انقلاب‌ها و تحولات سیاسی - اجتماعی جهان اسلام قابل انکار نیست. علاوه بر این‌، سلسله امامت و فرزندان با واسطه ایشان در طول تاریخ بعد از ظهور اسلام، همیشه الگو و سرمشق برای فقیهان، حکیمان، عارفان و مجاهدان بودند. و سرانجام تحول عظیم جهانی و نابودی ظلم و ستم نیز به دست فرزند ایشان(مهدی موعود(عج)) تحقق خواهد یافت.

وبگاه جهانی سلام

ریشه‌یابی فساد جنسی افسارگسیخته در غرب

قبلاً گفتیم که دینِ غرب، دینِ هواپرستی است. یعنی «خود» و «نفس اَمّاره»، جای «خدا» و «نفس لَوّامه» نشسته است.
این شعار غرب که به‌عنوان اباحه‌گری، اومانیسم یا لیبرتی مطرح است، کاملاً وام گرفته از مکاتب شیطانی است. تا جایی‌که آلیستر کراولی، تمامِ قانونِ دین شیطان‌پرستانهٔ خویش را در «آن‌چه نفست می‌خواهد انجام بده»، خلاصه می‌کند. پس به‌طور کلی این فساد جنسی نتیجهٔ پَر و بال دادن به نفس و شیطان است.
اما جالب توجه است که در مکتب شیطانی تلما (Thelema) که در بین نخبگان غربی و فرقه‌های شیطان‌پرستی بعد از خود بسیار مؤثر بوده است، پروندهٔ ویژه‌ای برای سکس مجیک (Sex magic) یا جادوی جنسی باز شده است.
اما از این جهت که «تلما» به‌مثابه یک پایهٔ اساسی ایدئولوژیک برای فرقه‌های شیطان‌پرستی امروزی است، آشنایی با نگاه بنیان‌گذار این فرقه ضروری به‌نظر می‌رسد.
به‌صورت کلی می‌توان گفت جنبش‌هایی که به اسم آزادی زن، به‌دنبال دور کردن انسان از خداوند و حاکمیت نفس امّاره هستند، اساساً در مبنا و در وهلهٔ بعد، در آداب و رسوم عملی، کاملاً مستقیم یا با واسطه، تحت تأثیر این آیین‌های شیطانی قرار دارند.
به‌عبارت دیگر، بحث‌هایی مثل حجاب اسلامی، روابط جنسی محدود شده و… علاوه بر این‌که در تمام ادیان جهان دیده می‌شود، کاملاً بیانگر الهی یا شیطانی بودن آن مکتب بوده و اگر جایی با شعار آزادی، به‌دنبال حیازدایی، گسترش فساد و عادی‌سازی مفاسد جنسی‌ است، کاملاً در مسیر ترویج آیین‌های شیطانی گام بر‌می‌دارد؛ چه بداند و چه نداند.

وبگاه جهانی سلام

نفوذ یهود در دربار قاجاریه - قسمت ٣

بدین‌سان، در سال‏‌های سرنوشت‌ساز صعود و اقتدار ناپلئون بناپارت در غرب و ستیز تیپو سلطان و زمان‌شاه افغان با استعمار بریتانیا در شرق، زمام امور دولت ایران به‌دست ابراهیم‌خان اعتمادالدوله بود. با این وجود، پس از پایان مأموریت کاپیتان جان ملکم در ایران، به‌ناگاه ابراهیم‌خان اعتمادالدوله مورد غضب فتحعلی‌شاه قاجار قرار گرفت و در اول ذیحجه ۱۲۱۵‌ق./ ۱۵ آوریل ۱۸۰۱م. به‌دستور شاه قلع ‌‌و ‌‌قمع این خانواده آغاز شد.
ابراهیم‌خان را کور کرده، زبانش را بریدند و به‌همراه خانواده‌اش به قزوین و سپس طالقان تبعید نمودند و در آنجا به قتل رسانیدند. بسیاری از بستگان او نیز چنین سرنوشتی یافتند.
افول خاندان قوام شیرازی موقّت بود. یک دهه بعد، زمانی که روابط ایران و بریتانیا بهبود یافت، فتحعلی‌شاه بار دیگر آنان را مورد التفات قرار داد و بازماندگان حاجی ابراهیم‌خان را در مناصب عالی حکومتی گمارد. ازجمله میرزا علی‌اکبرخان، پسر چهارم ابراهیم‌خان، بیگلربیگی فارس شد و به قوام‌الملک ملقّب شد و از آن پس این لقب در خاندان فوق موروثی گردید. قوام‌الملک اول در پنج سال پایانی عمر خود نایب‌التولیه آستان قدس رضوی بود.
خاندان قوام شیرازی تا انقلاب اسلامی، از مقتدرترین و ثروتمندترین خاندان‌های حکومتگر ایران بودند. پایگاه اقتدار آنان در شهر شیراز بود و املاک پهناوری را در سراسر ایران در تملّک داشتند. ریاست آنان بر ایلات خمسه فارس، به ایشان قدرت نظامی و سیاسی فراوانی ‌بخشید که در زمان جنگ اول جهانی از آن به سود استعمار بریتانیا بهره بردند. پنجمین و آخرین فرد از این خاندان که به قوام‌الملک ملقب شد ابراهیم قوام است که از متنفذترین شخصیت‌های دوران پهلوی به‌شمار می‌رفت. او پدر زن اسدالله علم است.
نقش ابراهیم‌خان اعتمادالدوله در تحولات دوران وزارتش و به‌‏ویژه پیوند او با تکاپوهای الیگارشی یهودی و کمپانی هند شرقی بریتانیا در ایران و منطقه تاکنون مورد پژوهش قرار نگرفته است. در منابع فارسی نقش این خاندان یا کاملاً مسکوت مانده یا تلاش شده تا از آنان چهره‌ای مثبت ارائه شود.

وبگاه جهانی سلام

نفوذ یهود در دربار قاجاریه - قسمت ٢

در زمان سلطنت لطفعلی‌خان زند، کار ابراهیم، که اینک حاجی ابراهیم کلانتر خوانده می‌شد، بالا گرفت تا بدان‌جا که در غیاب شاه زند در منصب وزارت او جای داشت.
سرانجام، در سال ۱۲۰۶‌ق./ ۱۷۹۱‌م. در زمان لشکرکشی لطفعلی‌خان زند به اصفهان، حاجی ابراهیم کلانتر به کودتا دست زد. او، به تعبیر آقا محمدخان قاجار، «به مدد مُشتی بازاری و کاسبکار» شیراز را تصرف کرد و با دسیسه‌های پیچیده، از جمله خلع سلاح ایلات فارس که مدافع لطفعلی‌خان زند بودند، نقشی مهم در صعود خاندان قجر به سلطنت ایفا نمود.
اقدام ناجوانمردانه حاجی ابراهیم قوام علیه شاه جوان و دلاور زند و نقش او در صعود سلطنت قجر، وی را به یکی از بدنام‌ترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران و نمادی از خدعه و خیانت بدل ساخته است.
آقامحمدخان قاجار به پاس این اقدام به حاجی ابراهیم کلانتر لقب “خانی” اعطا کرد و وی را در سمت بیگلربیگی فارس منصوب نمود. کمی بعد، ابراهیم خان به اعتمادالدوله ملقّب شد و در مسند وزارت بنیان‌گذار سلطنت قجر جای گرفت.
ابراهیم‌خان اعتمادالدوله به‌مدت چهار سال تنها وزیر آقامحمدخان قاجار و سپس به‌مدت چهار سال صدراعظم مقتدر فتحعلی‌شاه بود. او در تمامی این دوران هشت ساله نفر دوم حکومت ایران به‌شمار می‌رفت و بسیاری از مناصب عالی دولتی را در میان اعضای خانواده و وابستگان خود تقسیم نمود.

وبگاه جهانی سلام