International Web Of Salam (Islamic Republic of Iran)

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

مقصود امام حسین(علیه‌السلام) از گفتن استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» چه بود؟ چرا امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند با حاکمیت یزید دیگر باید فاتحه اسلام را خواند؟

خطرى که امام حسین(علیه‌السلام) از آن یاد کردند، خطر ارتجاع است. این خطر از تمام مخاطراتى که در آن روز جامعه مسلمانان را تهدید مى کرد، مهم تر و شکننده تر بود. عفریت ارتجاع، بازگشت به عصر شرک و بت پرستى و جاهلیت، اندک اندک قیافه منحوس و مهیب خود را نشان مى داد.
زور سرنیزه بنى امیه، نقشه هاى وسیع آنها را در سست کردن مبانى دینى جامعه و الغاى نظامات اسلامى و تحقیر شعائر دینى، اجرا مى کرد.
جهان اسلام ـ مخصوصاً مراکز حساس و شهرهایى که رجال بزرگ و شخصیت هاى اسلامى در آن ساکن بودند مثل مکه، مدینه، کوفه و بصره ـ در سکوت مرگ بار و خفقان شدید فرورفته بود. شدت ستمگرى فرماندارانى مانند زیاد، سمره، مغیره و بى باکى آنها از کشتن انسان هاى بى گناه، جرح و ضرب و
شکنجه، پرونده سازى و هتک حرمت مسلمانان، جامعه را مرعوب و مأیوس ساخته بود. امویان تصمیم داشتند که معنویت اسلام و طبقات دین دار و ملتزم به آداب و شعائر دین را ـ که مورد احترام مردم بود ـ بکوبند و از میان بردارند.
علائلى مى گوید: «در نزد متفکران اسلامى ثابت است که بنى امیه، جرثومه فساد بودند و تجدید زندگى عصر جاهلیت با تمام مراسم و رنگ هایش، جزو طبیعت آنها بود».[ سمو المعنى، ص 28.]
سبط ابن جوزى مى گوید: «جدم در کتاب تبصره گفته است: همانا حسین به سوى آن قوم رفت، براى اینکه دید شریعت محو شده است. پس در استوار ساختن پایه هاى آن کوشش کرد».[ تذکره الخواص، ص 283.]
اگر دست یزد در اجراى نقشه هاى خائنانه بنى امیه بازگذاشته مى شد ـ همان طور که معاویه مى خواست ـ اذان و شهادت به توحید و رسالت ترک مى شد و از اسلام اسمى باقى نمى ماند و اگر هم اسمى مى ماند، مسماى آن طریقه بنى امیه و روش و اعمال یزید بود.
اگر خلافت یزید با عکس العمل شدیدى در جامعه اسلام مواجه نمى گشت، او به سِمَت جانشینى پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پذیرفته مى شد و مملکت اسلام کانون معاصى، فحشا، قمار، شراب، رقص، غنا، سگ بازى و نابکارى مى گردید؛ زیرا جامعه از امیران و سران خود پیروى مى کنند و کارهاى آنها را سرمشق قرار مى دهند.
از این رو لازم بود براى حفظ اسلام و دفع خطر ارتجاع نسبت به روش یزید، جنبش و نهضتى آغاز شود که عموم مردم، بدانند که سران سیاسى بنى امیه از برنامه هاى اسلامى تبعیت نمى کنند.
علاوه بر این باید احساسات دینى مردم را بر ضد آنان بیدار ساخت تا در
مخالفت با آنها، سرسختى نشان داده و نسبت به کارها و برنامه هایى که مطرح مى کنند، بدبین باشند و آنها را خائن و دشمن اسلام بشناسند.
قیام سیدالشهدا(علیه‌السلام) براى این دو منظور لازم و واجب بود؛ یعنى، لازم بود که هم پرده از روى کار بنى امیه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى نماید و هم احساسات دینى مردم را علیه امویان بسیج کند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام جلب نماید و شعائر اسلام پابرجا بماند.
شدت قساوت دشمن نیز او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زیرا او مجاهدى بود که به امر خدا قیام کرد و برایش تفاوت نداشت که به ظاهر مغلوب باشد یا منصور؟ چون هر دو حال برایش شرافت بود: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»[ بگو درباره ما چه انتظارى دارید، جز اینکه یکى از دو خوبى شهادت یا پیروزى نصیب ما مى شود. (توبه، آیه 52).]
پس او در راه خدا و حق شهید شد و کشندگانش به لعنت خدا و تمام ملائکه و مردم گرفتار شدند و او به بزرگ ترین درجات در نزد خدایش نائل آمد.

وبگاه جهانی سلام

هدف از اقداماتی مانند آتش زدن قرآن که هر از چند گاهی در یکی از کشورهای اروپایی اتفاق می افتد چیست؟ اینکه گفته می شود در مقوله آزادی بیان تعریف می شود یعنی چه؟ - قسمت دوم

3-از سوی دیگر فارغ از دین زدایی کلی در کشورهای غربی که حتی شامل دین مسیحیت به‌عنوان دین سنتی آنان نیز می‌شود؛ هجمه‌های کم‌سابقه کشورهای غربی به اصول اسلامی که در سال‌های اخیر افزایش کمی و کیفی یافته غیرقابل‌انکار است. که این مسئله بی‌ارتباط به نفوذ و رشد چشم‌گیر اسلام در غرب نیست چراکه رشد اسلام در جهان آن‌قدر چشم‌گیر است که برخی از مؤسسات تحقیقاتی غربی دراین‌باره چنین اعتقاد دارند:
«طبق برآورد مرکز تحقیقاتی پیو تا سال 2015، 1.8 میلیارد مسلمان در جهان وجود داشته است - تقریباً 24 درصد از جمعیت جهان است، اما درحالی‌که اسلام در حال حاضر دومین دین بزرگ جهان (بعد از مسیحیت) است، اما سریع‌ترین دین بزرگ در حال رشد است. درواقع، اگر روندهای جمعیتی فعلی ادامه یابد، انتظار می‌رود که تعداد مسلمانان تا پایان قرن جاری از تعداد مسیحیان بیشتر شود.»
با توجه به این رشد اسلام جای تعجب نیست که تمدن غربی نسبت به این موضوع احساس خطر هویتی کرده و لذاست که در این کارزار علی‌رغم ادعای آزادی‌خواهی به نبرد به نفوذ اسلام برخاسته‌اند و موج هجمه‌های خود را گسترش داده‌اند، البته علی‌رغم این تلاش‌های اسلام ستیزانه به لطف الهی گرایش‌ها به اسلام بیشتر خواهد شد.
نتیجه:
کشورهای غربی با توجه با اصول بنیادینی که در دوران مدرن در نفی دین و خدا بنا نهادند به اصولی همچون سکولاریسم معتقد شده‌اند که آنان را به حذف دین از ساختارهای اجتماعی می‌کشاند در این راستا هر امر قدسی را انکار کرده و هجمه به مقدسات ادیان را در قالب آزادی بیان تعریف می‌نمایند، البته عملکرد آنان نشانگر سیاست مزورانه آنان در آزادی بیان است به این صورت که در ادعای آزادی بیان منافع خود را در نظر می‌گیرند و بعضاً در مسائلی که علیه آنان است قائل به آزادی نبوده و حتی بیان نظر و اقدام علیه آن را جرم می‌دانند، مانند جرم انگاری نقد هلوکاست و هجمه به همجنسگرایی. ولی از سوی دیگر اهانت به قرآن و پیامبر اکرم را بر اساس آزادی بیان مجاز می‌دانند.
با این‌همه بر اساس آمار فزاینده رشد و نفوذ اسلام در کشورهای غربی می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که این دولت‌ها نسبت به گسترش اسلام در کشورهای خود احساس خطر جدی کرده‌اند و با این حملات و هجمه‌ها در پی این هستند که نور اسلام را کم‌فروغ نمایند.

وبگاه جهانی سلام

هدف از اقداماتی مانند آتش زدن قرآن که هر از چند گاهی در یکی از کشورهای اروپایی اتفاق می افتد چیست؟ اینکه گفته می شود در مقوله آزادی بیان تعریف می شود یعنی چه؟ - قسمت اول

همان‌طور که روشن است در سال‌های اخیر موج هجمه به مقدسات اسلامی افزایش یافته است و هر از چند گاهی در یکی از کشور غربی جسارتی به قرآن کریم یا پیامبر اکرم صورت می‌گیرد و جالب‌توجه اینکه هر چه زمان می‌گذرد این جریان در اقدامات خود گستاخ‌تر می‌گردد؛ مسئله این است که هدف از چنین اقداماتی چیست و با جسارت به مقدسات اسلامی به دنبال چه هستند و آیا می‌شود این دست اقدامات را بر اساس آزادی بیانی که در غرب وجود دارد تحلیل کرد؟
1-در ابتدا باید گفت که تمدن غرب در قرون گذشته با رخ دادن رنسانس و پایان دادن به حاکمیت دین و کلیسا در جامعه، دوران مدرن خود را بر اساس اصول جدیدی بنا نهاد که در آنجایی برای دین و مقدسات (جز در امور شخصی فرد دین‌دار) نبود، اصولی همچون «اومانیسم» که اصالت انسان را در مقابل اصالت خدا و دین قائل است، یعنی اینکه اصالت بافهم و خواست و میل انسان است، از سوی دیگر بشر غربی در دوران مدرن قائل به اصل دیگری بنام «سکولاریسم» است، به این معنا که قائل به این است که در امور اجتماعی خود چه در قوانین و چه آموزش‌ها و هنجارها، دین زدایی صورت گیرد و یکی از مهم اصول آن تقدس زدایی است که دراین‌باره چنین معتقدند:
«سکولاریسم به معنای سلب تقدس از جهان است، جهان خصلت مقدس خود را از دست می‌دهد...و نیروهای فراطبیعی هیچ نقشی در این جهان ندارند، سرانجام دنیاگرایی به معنای حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیوی است به‌این‌ترتیب که جامعه هرگونه پایبندی به ارزش‌ها و عملکردهای سنتی را رها می‌کند...»
بر اساس این مبانی است که می‌توان عزم دین‌ستیزی و بالأخص اسلام‌ستیزی را در غرب فهمید، یعنی اینکه هر چه انسان بفهمد و بخواهد اصالت دارد و هیچ مقوله قدسی مانع او نیست. بر این اساس اگر کسی خواست به امور مقدس ازجمله قرآن کریم و یا پیامبر اسلام به‌عنوان مقدسات بیش از یک و نیم میلیارد انسان مسلمان توهین و جسارت کند از دید آنان ایراد و اشکالی نداشته و آن را به‌عنوان آزادی بیان تلقی می‌نمایند.
2-البته علی‌رغم این مبانی و دفاع از آزادی بیان، در همین کشورهای غربی به‌صورت مزورانه‌ای برخی امور غیرقابل خدشه و مقدس شمرده می‌شود، ازجمله آن می‌توان به «جرم انگاری انکار هلوکاست» اشاره کرد که در 16 کشور اروپایی این قانون وجود داشته و رسانه‌های خارجی به آن اعتراف می‌کنند. یعنی اینکه به خاطر انتفاع رژیم صهیونیستی اسرائیل، یک واقعه تاریخی تا آن حد مقدس شمرده می‌شود که انکارکنندگان آن مجرم شناخته می‌شوند؛ که دراین‌باره می‌توان به برخورد کشورهای غربی با فیلسوف فرانسوی «روژه گارودی» اشاره کرد که به جرم تحقیق درباره هلوکاست در مهد مدعی آزادی بیان غرب، محکوم گردید.
از سوی دیگر در سال‌های اخیر نیز با ترویج جریان همجنسگرایی در غرب دوباره پرده‌ای دیگر از تزویر آزادی بیان غربی نمایان شده و در این کشورها علی‌رغم ترویج گسترده همجنسگرایی در آموزش‌ها و مدارس، با مخالفان آن برخورد قاطع صورت می‌گیرد و به‌عنوان‌مثال در آمریکا فردی که مدتی پیش پرچم همجنسگرایان را آتش زده بود به 16 سال زندان محکوم شده بود.
به‌عنوان مضحک‌ترین مورد دراین‌باره می‌توان به سیاست آزادی بیان کشور سوئد اشاره کرد که در زمانه فعلی خط مقدم هجمه به قرآن و اسلام را در دست دارد. در سال گذشته وقتی یک دانشجوی ایرانی مقطع دکتری در دانشگاه استکهلم سوئد در پایان‌نامه خود از شهدای گران‌قدری چون سردار شهید قاسم سلیمانی تقدیر کرد، دانشگاه موردنظر برای این مسئله جلسه فوق‌العاده برگزار کرده و برنامه دفاع این دانشجو را از تقویم علمی خود حذف می‌کند چگونه این کشور که تقدیرنامه یک دانشجو را برنمی‌تابد به بهانه آزادی بیان اجازه جسارت به کتاب مقدس مسلمانان را صادر می‌کند؟
این مسائل نشانگر این است که کشورهای غربی تا چه حد در شعار آزادی بیان خود صادق هستند و به اصول ادعایی خود پایبند است؛ و در آنجایی که منافعشان اقتضا نماید از شعار آزادی بیان خود هم عدول می‌نمایند.

وبگاه جهانی سلام

امام سجاد(ع) تنها سی و پنج سال بعد از واقعه‌ی کربلا زنده بود؛ پس چرا امام صادق(ع) فرمود که حضرتشان چهل سال تمام برای امام حسین(ع) گریه کرد؟!

مصیبتی که بر امام حسین(ع) و شهدای کربلا وارد شد، چنان بر ائمه‌ی معصومین(ع) سخت و جان‌سوز بود که به عنوان نمونه و بر اساس گزارش‌های متعدد، امام سجاد(ع) سال‌ها در سوگ پدرش گریان بود:
از امام باقر(ع) نقل است که امام سجاد(ع) بیست سال برای پدرش امام حسین(ع) گریست. غذایی نزد آن‌حضرت گذاشته نمی‌شد مگر آن‌که گریه می‌کرد، تا آن‌جا که غلامش به ایشان عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص)! آیا روزگار غم و اندوه شما بسر نمی‌آید؟! امام(ع) به او فرمود: حضرت یعقوب(ع) دوازده پسر داشت و خداوند یکی از آنان را از چشم او پنهان کرد؛ وی آن‌قدر گریه کرد که دیدگانش کور و موی سرش از اندوه سفید گشت و پشتش از بار غم خمید و حال آن‌که پسرش در دنیا زنده بود؛ اما من خودم دیدم که پدر، برادر، عمو و هفده نفر از خاندانم کشته و در کنار من افتاده بودند. پس چگونه روزگار اندوه من به اتمام برسد».
امام صادق‌(ع) فرمود: افرادی که زیاد گریه کردند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه‏(س) و علی بن الحسین(ع).... حضرت علی بن الحسین(ع) مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین(ع) گریست. هیچ غذایی در مقابل آن‌حضرت نمی‌گذاشتند، مگر این‌که گریان می‏‌شد...».
امام صادق(ع) فرمود: «امام سجاد(ع) بر پدرشان امام سجاد(ع) چهل سال گریه کرد و در این مدت روزها را روزه داشت و شب‌ها به عبادت می‌پرداخت. هنگام افطار که خدمت‌گزارش غذا و آب برای آن‌حضرت(ع) می‏آورد، می‌فرمود: فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد! آن قدر این جمله‏ها را تکرار می‌کرد و می‌گریست تا غذایش از آب دیدگانش تر می‌شد و آب آشامیدنی حضرت‌شان با اشکشان آمیخته می‌شد. زندگی آن‌حضرت(ع) تا آخر عمر شریف این چنین بود».
با فرض پذیرش روایت دوم و سوم، امام سجاد(ع) مدت چهل سال بر پدر بزرگوار خویش گریه کرد؛ این در حالی است که حضرت‌شان 34و یا 35 سال بعد از واقعه عاشورا و در هجدهم، یا نوزدهم و یا بیست و پنج محرم سال 94 یا 95 هجری و در سن 54، یا 57 و یا 59 سالگی به شهادت رسید.
بر این اساس، روایت موجود در پرسش را باید به نحوی توجیه کرد:
الف) شاید اعلام چهل سال بر اساس شیوه‌ی تقریب و یا گرد کردن باشد و این تقریب چون موضوعی رایج است، دروغ به شمار نمی‌آید.
ب) از آن‌جا که نقل به معنا را در روایات مجاز اعلام کرده‌اند، ممکن است راویان این تقریب را انجام داده باشند و یا آن‌که روایت در اصل خود این‌گونه بود که امام سجاد(ع) تا آخر عمرشان گریان بود؛ اما راوی که گمان می‌کرد ایشان 40 سال بعد از عاشورا زنده بود، چنین عددی را ذکر کرده باشد.
مؤید این ادعا آن است که روایت دوم نقل‌شده در امالی شیخ صدوق، زمانی بین بیست تا چهل سال را اعلام می‌کند و بعید است که این تردید در اصل روایت نیز وجود داشته باشد؛ زیرا امام صادق(ع) دقیقا به مقدار عمر پدربزرگشان آگاه بود، بلکه تقریبا مشخص است که این تردید از جانب راویان رخ داده است.

وبگاه جهانی سلام