International Web Of Salam (Islamic Republic of Iran)

۵ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

معرفت به اهل بیت واجب است؟ - قسمت دوم

( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا . . . ).و همگى به ریسمان خدا ( قرآن و اهل بیت ) چنگ زنید و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .از حضرت امام باقر (علیه السلام) درباره مصداق حبل اللّه روایت شده است : آلُ مُحَمَّد صَلواتُ اللّهِ علیهِم ، هُم حَبلُ اللّهِ المَتینِ الّذِی أُمِرَ بِالاِعتِصَامِ بِه فَقَالَ : ( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا . . . ) .اهل بیت محمّد (صلى الله علیه وآله) ریسمان استوار خدا هستند که خدا چنگ زدن به آن را فرمان داده ، فرموده : همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .آرى ، آن بزرگواران که دریاى بى کران معرفت و علم و عمل اند و صاحب همه فضایل و کمالات اند و نظیرى براى آنان در همه هستى یافت نمى شود ، به فرمان حضرت حق با دارا بودن مقام امامت ; در میان خلق درآمدند تا گروهى را از دوزخ قیامت بترسانند و دسته اى را به شرط ایمان و عمل به بهشت دنیاى دیگر دل خوش کنند و جمعى را به بهشت مثالى و فرقه اى را به جنّت عقلانى و شمارى را به آسمان قداست و معنویت و شایستگانى را به مقام یقین برسانند .شناخت واقعى خدا و قیامت ، درک مفاهیم معنوى ، دسترسى به معانى حقیقى قرآن ، پى بردن به سنت نبوى ، تحصیل کمالات و فضایل ، به دست آوردن خوشبختى دنیا و آخرت ، سالم ماندن از شقاوت و بدبختى ، آراسته شدن به حسنات ، در امان ماندن از سیّئات ، رسیدن به مقام لقا و قرب حق ، لیاقت یافتن براى ورود به بهشت ، در امان قرار گرفتن از دوزخ ، قدرت یافتن براى مقابله با وسوسه ها و اغواگرى هاى شیطان ، چشیدن لذّت عبادت و دورى از معصیت ، لمس حقیقت تقوا ، مزیّن شدن به زینت ورع و پاکدامنى و درستى و پارسایى و صدق و صفا ، همه و همه از طریق شناخت اهل بیت (علیهم السلام) و پیروى از فرمان ها و احکامشان میسّر است .آرى ، اهل بیت (علیهم السلام) ـ چنان که از آیات کتاب خدا و روایات معتبره و اخبار صحیح استفاده مى شود ـ منشأ همه برکات مادى و معنوى هستند و انسان بدون شناخت آنان و تمسّک به وجودشان و اطاعت از خواسته هایشان نه اینکه به هیچ برکتى نمى رسد بلکه از همه برکات محروم مى شود .شیخ سلیمان قُنْدُوزى حنفى و ابراهیم بن محمد جوینى به نقل از حضرت على (علیه السلام) از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) روایت مى کنند که : پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود :یا على ! آنچه به تو املا مى کنم بنویس ، گفتم : اى پیامبر خدا ! بر من از فراموشى مى ترسى ؟ فرمود : نه ، من از خدا خواسته ام که تو را حافظ همه حقایق قرار دهد ، ولى به خاطر شریکانت بنویس ، گفتم : اى پیامبر خدا ! شریکانم کیانند ؟ فرمود : امامان از ذریه ات که به خاطر آنان براى امت باران مى بارد و دعایشان مستجاب مى گردد و خدا بلا را به واسطه ایشان از امت برمى گرداند و به سبب وجودشان رحمت از آسمان نازل مى شود و این اول آنان است ـ و اشاره به حسن فرمود ـ سپس گفت : این دوّمى از آنان است ـ و آنگاه اشاره به حسین نمود ـ سپس گفت : و امامان پس از حسین.
مصداق و معناى اهل بیت
گروهى از عالمانى که دست پروردگان حکومت هاى جائر و سلاطین ظالم و پادشاهان ستمکار بودند و از موقعیّت علمى و اجتماعى خویش براى توجیه مشروعیّت حکومت آن بیدادگران سوء استفاده مى کردند تا به نان و نوایى برسند و به درهم و دینارى چند از کیسه شیاطین دست یابند ، همراه با عنادى خاص و تعصّبى برخاسته از حسد و براى دل خوشى سلطه جویان و ایجاد انحراف و کژى در مسیر مسلمانان ، حقایق دینى و کلمات معنوى را تحریف کردند و براى آن حقایق ، معانى و ترجمه هایى ذکر کردند که هیچ گونه سند قرآنى و روایى نداشته بلکه در قرآن و روایات در مورد آن حقایق ، معانى و مصادیقى ذکر شده که خلاف گفتار و نوشتار آنان است .از جمله آن حقایق و کلمات ، کلمه « اهل بیت » است که در آیه شریفه تطهیر مورد خطاب حضرت حق قرار گرفته است .
اهل بیت در آیه تطهیر
در آیه شریفه تطهیر مى خوانیم :( . . . إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ) .. . . خدا فقط مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت بِزداید و شما را چنان که شایسته است از همه گناهان و معاصى پاک و پاکیزه گرداند .این جاهلان و متعصبان کوردل براى انحراف افکار و عقاید مسلمانان بدون توجه به قواعد ادبى ، تفسیرى بى پایه و اساس براى آن ذکر کرده اند . چرا که ضمایر در این آیه شریفه به صورت مذکّر ذکر شده ، ولى آنان اهل بیت را به زنان و همسران پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) معنا کرده و مصداق اهل بیت را فقط همسران آن حضرت گرفته اند !زید بن على بن الحسین فرموده : گروهى از نادانان که گمان کرده اند خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده کرده است ; بى تردید دروغ گفته اند و مرتکب گناه سنگینى شده اند . به خدا سوگند اگر خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده داشت بى تردید ترکیب ادبى آیه را به این صورت ذکر مى کرد : ( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُنَّ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُنَّ تَطْهِیراً ) ، چنانچه در آیات قبل و بعد از این آیه که خطاب به همسران پیامبر است همه ضمایر آیه مؤنث است ، مانند : « منکن ، اذکرن ، بیوتکن ، تبرجن ، لستن ، قرن ، اقمن ، آتین ، اطعن ».

وبگاه جهانی سلام

معرفت به اهل بیت واجب است؟ - قسمت اول

لزوم شناخت اهل بیت (علیهم السلام) و پیروى از آنان ـ که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بر اساس آیه مودّت تا لحظات پایان عمر امت را به شناخت آنان و اطاعت از فرمان هایشان سفارش فرمود ـ و ضرورت معرفت موقعیّت و جایگاهشان در کتاب خدا و روایات صحیح و متین ، حقیقتى است که توجه به آن سبب فراهم آمدن سعادت دنیا و آخرت و غفلت از آن موجب شقاوت و هلاکت ابدى و بر باد رفتن اعمال و زحمات انسان است .امام صادق (علیه السلام) به معلّى بن خنیس فرمود : یا مُعَلّى ! لَو أنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ مِائَةَ عَام بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ حَتَّى یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ على عَینَیهِ ، وتَلْتَقى تَراقِیِه هَرَماً ، جَاهِلا لِحَقِّنَا ، لَم یَکُن لَه ثَوابٌ .اى معلّى ! اگر بنده اى صد سال میان رکن و مقام خدا را بندگى کند ، روزها را روزه بگیرد و شب ها را به تهجّد و راز و نیاز بگذراند تا جایى که از شدّت پیرى ابروانش روى چشمانش را بگیرد و استخوان هاى گردنش در سینه اش فرو رود ولى نسبت به حق ما جاهل باشد و جایگاه ما را نشناسد ، هرگز براى او پاداشى نخواهد بود .با شناخت اهل بیت (علیهم السلام) ـ شناختى که متکى بر آیات قرآن و مستند به روایات معتبر باشد ـ پرده ها و حجاب هاى باطلى که عامل دور ماندن از اهل بیت (علیهم السلام)است ، از میان مى رود و آثار وجودى و تأثیر روش و منش و فرهنگ آن بزرگواران بر صفحه حیات انسان نقش مى بندد. شناختى صحیح و واقعى است که بتواند همگان را در فهم موقعیّت آنان در عرصه هستى و نیز در خیمه حیات انسان و وجوب پیروى از آن بزرگواران در همه شؤون زندگى ، رهنمون شود .ما وقتى به حقیقت بدانیم و بشناسیم که مصداق واقعى و اَتمّ و اَکمل عناوینى که در قرآن مجید و روایات و معارف استوار اسلامى آمده ، چون اهل الذکر ، صادقین ، محسنین ، متّقین ، مجاهدین ، مؤمنان ، صابرین ، اولو الالباب ، صراط ، سبیل ، ثار اللّه ، وجه اللّه ، عین اللّه ، جنب اللّه ، اذن اللّه ، لسان اللّه ، ولى اللّه ، اهل بیت (علیهم السلام)هستند ، راه چگونگى برخورد با آنان و بهره گرفتن از فرهنگ سعادت بخششان را به روى ما باز مى کند به گونه اى که جز آنان را به عنوان چراغ زندگى و کشتى نجات و پیشواى واقعى انتخاب نمى کنیم و در مشکلات دنیا و آخرتمان و هنگام هجوم وسوسه ها و اغواگرى ها و شبهات دینى جز به آنان که راسخون در علم اندمراجعه نمى نماییم و عقل و روح و قلب را از شراب طهور معارفشان سیراب خواهیم ساخت و از باب :( قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ . . . ) .بگو : اگر خدا را دوست دارید پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد . . .با همه وجود به پیروى از آنان برخواهیم خاست تا محبوب خدا شویم و خدا به سبب خشنودى اهل بیت (علیهم السلام) از ما خشنود شود .شناخت اهل بیت (علیهم السلام) که سبب شناخت خدا و قرآن و هستى است و موجب نورانیت قلب براى مکاشفه و شهود حقایق است و عامل تزکیه نفس و تربیت درون و آراسته شدن برون و متخلق شدن به اخلاق مى باشد ، بى تردید انسان را از آتش دوزخ مى رهاند و عشقورزى به آنان جواز عبور از صراط را به دست انسان مى دهد و ولایت و پذیرفتن امامتشان ایمنى از عذاب مى آورد .پیامبر عزیز اسلام (صلى الله علیه وآله) در روایتى بسیار مهم ـ که شیخ سلیمان قُنْدُوزى حنفى با سندى ارزشمند نقل کرده ـ مى فرماید : مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّد بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ ، وَحُبُّ آلِ مُحَمَّد جَوَازٌ عَلَى الصِّراطِ ، وَالْوَلایَةُ لآلِ مُحَمَّد أمانٌ مِنَ العَذَابِ.شناخت آل محمّد سبب رهایى از آتش و محبت و دوستى نسبت به آل محمّد جواز عبور بر صراط و ولایت آل محمّد ایمنى از عذاب است .آرى ، هنگامى که اهل بیت (علیهم السلام) را از زبان قرآن و سنت صحیح نبوى بشناسیم ، راه سعادت دنیا و آخرت را به روى خود باز مى کنیم و طریق شقاوت و بدبختى ابدى را به روى خود مى بندیم .شیخ سلیمان قُنْدُوزى و ابراهیم بن محمد جوینى که هر دو از علماى برجسته اهل سنت و از گروه منصفانند این روایت را از زبان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) درباره شناخت امیرمؤمنان (علیه السلام) و امامان پس از او نقل مى کنند : یَا عَلىُّ ! أنا مَدینَةُ العِلمِ وَأنتَ بَابُها ، وَلَن تُؤتى المَدینَةُ إلاّ مِن قِبلِ البَابِ ، وَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّه یُحِبُّنِى وَیُبْغِضُکَ ; لأنَّکَ مِنّى وَأنَا مِنکَ ; لَحمُکَ مِن لَحمِی ، وَدَمُک مِن دَمِى ، وَرُوحُکَ مِن رُوحِی ، وَسَریرَتُکَ مِن سَریرَتِی ، وَعَلانِیتُک مِن عَلانِیَتِی ، وَأنتَ إمَامُ أُمّتِى وَخَلِیفَتى عَلَیهَا بَعدِی . سَعِدَ مَن أطاعَکَ وَشَقِیَ مَن عَصَاکَ ، وَرَبِحَ مَن تَوَلاَّک وَخَسِرَ مَن عَادَاکَ ، وَفَازَ مَن لَزِمَکَ وَهَلَکَ مَن فَارَقَکَ . مَثَلُکَ وَمَثَلُ الأئِمَّةِ مِن وُلِدِکَ بَعدِی مَثَلُ سَفینَةِ نُوح ، مَن رَکِبَهَا نَجا وَمَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ; وَمثَلُکُم کَمَثَلِ النُّجومِ ، کُلَّما غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجمٌ إلى یَومِ القِیَامَةِ.یا على ! من شهر دانشم و تو درِ آن هستى و به شهر جز از راه درش درنمى آیند ; آنکه گمان مى کند مرا دوست دارد و دشمن توست ، در دوستى من دروغ مى گوید زیرا تو از منى و من از تو ، گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من و روح تو از روح من و نهان تو از نهان من و آشکار تو از آشکار من است و تو پیشواى امتم هستى و خلیفه من پس از من بر آنانى . کسى که از تو پیروى کرد خوشبخت شد و آنکه از تو نافرمانى کرد بدبخت شد و آنکه ترا دوست داشت سود برد و آنکه تو را دشمن داشت زیان دید و کسى که ملازم تو شد به رستگارى رسید و هر که از تو جدا شد به هلاکت رسید . مثال تو و امامان از نسل تو پس از من مثال کشتى نوح است ، هرکه بر آن درآمد رهایى یافت و هرکه از آن تخلف کرد غرق شد ، و مثل شما اهل بیت مثل ستارگان است ، هرگاه ستاره اى غایب شود ستاره اى دیگر طلوع مى کند تا روز قیامت .حضرت حق بندگان را به چنگ زدن و متمسک شدن به ریسمان الهى که لازمه آن معرفت و شناخت حبل الله است ، امر مى فرماید که :

وبگاه جهانی سلام

راه اصلاح جامعه از نگاه بنیانگذار کبیر انقلاب چه بوده است؟

از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوه اصلاح فرهنگی امام، الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.
از دیدگاه امام خمینی (ره) فرهنگ، اساس سعادت یا شقاوت یک ملت است و رستگاری هر جامعه از راه اصلاح و احیای فرهنگی امکان پذیر است. از نگاه امام، فرهنگ دارای دو ساحت اصلی است. نخست بُعد فردی فرهنگ که با انسان و سعادت او ارتباط دارد و دیگری بُعد اجتماعی فرهنگ که در عرصه حیات اجتماعی انسان ها حضور دارد.
به هر روی با این نگاه، فرهنگ موضوعی است ویژه انسان و ارتباطی وثیق با هدایت و تربیت او دارد. از نگاه ایشان فرهنگ سازنده و پیشرو در حوزه های فردی و اجتماعی سبب هدایت انسان ها و جامعه و تربیت الهی هر دو خواهد شد.
ایشان با توجه به هر دو بُعد فردی و اجتماعی فرهنگ، تأثیراتی عمیق بر هر دو ساحت فرهنگ اسلامی ایرانی گذاشته اند، ایشان در بُعد فردی مسائل فرهنگی سال ها به خودسازی و تربیت خویش و دیگران پرداختند و در قالب سلوک اخلاقی و عرفان عملی اسلام نمونه ای از انسان تربیت یافته الهی را به جهان امروز معرفی نمودند. جوانان بسیاری نیز در این نظام تربیتی که امام احیاگر آن بودند رشد یافتند و سیر الی الله خویش را با مراد خود پیمودند و به عناصر اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند.
در ابعاد اجتماعی نیز تئوری اصلاح فرهنگی امام در قالب انقلاب اسلامی معرفی و تبیین شده است. از نگاه امام، فرهنگ مطلوب یک جامعه باید حاوی سه ویژگی زیر باشد:
1 ـ دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
2 ـ فعال، پیشرو و روزآمد باشد و هیچ گاه دچار تحجر، انفعال و غرب زدگی نشود.
3 ـ با محوریت فرهنگ خودی، تأمین کننده استقلال فرهنگی باشد.
در ادامه سعی خواهیم نمود مختصراً به تبیین این سه ویژگی از دیدگاه فرهنگی امام بپردازیم:
1 ـ امام خمینی (ره) معتقد است تربیت الهی انسان، اصل و اساس دعوت انبیا (ع) و ادیان بزرگ جهان است. همان گونه که حضرت مسیح (ع) برای تربیت، عروج و رشد انسان مبعوث شد، پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز وظیفه تربیت و هدایت انسان ها را بر عهده داشت. بنا بر این اساس فرهنگ دینی بر هدایت و تربیت انسان به سوی خداوند متعال شکل گرفته است. از نگاه امام، اصلی ترین و اولی ترین نقش و وظیفه فرهنگ، تربیت انسان صالح است. ایشان در انتقاد از غرب و حکومت پیشین ایران در نادیده گرفتن این ضرورت فرهنگی می فرمایند: آنها فرهنگ ما را آن طور درست کرده اند که نگذاشتند انسان در آن تربیت پیدا کند. اینها نگذاشتند که جوانان ما رشد پیدا کنند. اینها در فرهنگ ما رخنه کردند و فرهنگ ما را به روزی انداختند که انسان نتواند در آن رشد پیدا کند.
ایشان اصل رشد و هدایت انسان به سوی خداوند متعال را نیز به عنوان اولین وظیفه دولت موقت ایران در سال 1358 (1979میلادی) معرفی کردند و فرمودند: باید در این سال جدید عنایت زیادی شود؛ اول به فرهنگ که این خیلی مهم است. این فرهنگ باید متحول شود، فرهنگ استعماری، فرهنگ استقلالی شود. باید معلمان ما متناسب با فرهنگ ما انتخاب شوند و جوانان ما را به گونه ای صحیح تربیت کنند یعنی جوانان ما تربیت انگلی پیدا نکنند. چنانچه تا به حال این گونه بوده که آنها را غربی بار آورده اند. این مسئله در فرهنگ ما مطلب بسیار مهمی است. بالأخره فرهنگ ما باید متحول شود.
امام در تبیین عدم توجه به این مسئله مهم خصوصاً در دانشگاه هامی فرمایند: ما بیش از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد انسانی ندارد. تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است.
2 ـ بر اساس دیدگاه امام، فرهنگ باید روزآمد و پیشرو باشد و در عرصه توسعه فرهنگی جامعه نقشی فعال و پویا داشته باشد. در دیدگاه امام، آلوده شدن فرهنگ به تحجر و واپس‌گرایی نیز از آسیب های بزرگ فرهنگ است. لذا امام در اولین روزهای انقلاب در پاسخ به عده ای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: ما کی با تجدد مخالفت کرده ایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد. ما با فساد مخالفیم نه با سینما.
پویایی و سرزندگی فرهنگ از نگاه امام، یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ است. به اعتقاد امام، فرهنگ مشرق زمین این توانایی را دارد که بدون تأثیر از سایر فرهنگ ها نقشی فعال و پویا ارائه نماید. ایشان در وصیتنامه خویش در فرازی به نقشه دامنه دار استعمار غرب برای رخوت و رکود فرهنگی جوانان به وسیله مظاهر فساد اشاره می نمایند و آن را مغایر پویایی فرهنگی مشرق و بخصوص ایران می دانند. از نگاه امام، الگوی خودباوری شرق یکی از راه های پویایی و سرزندگی فرهنگ شرقی است و به همین جهت در وصیتنامه خویش خطاب به جوانان ایرانی می فرمایند: و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد، اگر خودی خود را بیابد
3 ـ از نگاه امام خمینی (ره)، فرهنگ خودی هر جامعه مناسب ترین فرهنگ برای رشد و بالندگی آن جامعه است و تلاش در جهت هرچه پربارتر کردن این فرهنگ موجب استقلال فرهنگی خواهد شد. در ادبیات امام، فرهنگ غرب، ویرانگر فرهنگ شرقی است ولی با این وجود امام بر اخذ وجوه مثبت فرهنگ غربی تکیه دارد. خودباوری فرهنگی در اندیشه امام یک اصل اساسی است.
امام معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا، نظم فرهنگی جامعه شرقی را برهم خواهد زد. ایشان در پیام تاریخی خویش به گورباچف به این نکته اشاره کرده و
می فرمایند: شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند.
غرب ستیزی منطقی امام، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام، غرب ستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بینجامد. چنان‌که فرمودند: بالاخره باید فرهنگ، متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.
از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوه اصلاح فرهنگی امام، الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.

وبگاه جهانی سلام

چرا خدای متعال اهل جهنم را می آفریند؟

خدا انسان را به جهنّم نمیبرد. خدا عالم است: « در علم خدا فلانی مختار است تا به جهنّم رود یا به بهشت یا به فوق بهشت برود.انسان مخلوقی مختار است. انسان مختار است و اگر خواست می تواند به بهشت برود.
خدا کسی را مجبورنمینماید به جهنّم برود.
حقیقت وجودی ما ــ نه بدن مادّی ما یا روح ما ــ قبل از تنزّل به عالم مادّه ، در عالم مثال (ملکوت) حضور داشت ؛ و قبل از آن در عالم عقول (جبروت ) حاضر بود ؛ و قبل از آن در مشیّت الهی (وجود منبسط) ، موجود و ساری در کلّ هستی بودیم؛ سابق بر آن در عرش و مرتبه علم الهی بودیم. تمام موجودات ظهور اراده خداوند متعال می باشند.
اگر گفته شده هدف از خلقت انسان رسیدن به کمال است ، مقصود رسیدن به مقام خلیفةاللهی است. مقامی که انسان گذشته از اهل بهشت بودن بلکه بهشت آفرین می شود.
موجودی از عدم و نیستی خلق نمیشود و شیء موجود نیز قابل معدوم شدن نیست.
انسان زمانی نبود و اکنون هست. ـ نوعی معدومیّت در زمان است. ـ یک مثال مشهورغیر واقعی برای نزدیک شدن ذهن به موضوع خلقت انسان: آدمی صور خیالی خود را از کنه اراده اش به صحنه ی ذهن می آورد و آنگاه آنها را به کنه اراده باز می گرداند و باز دوباره می تواند آنها را ظاهر سازد.
بسیاری از مردم خیال می کنند رنج، بیماری، غم، عذاب، درد، نقص، فقر و امثال این امور، حقیقتاً وجود دارند؛ غافل از آنکه اینها امور عدمی اند. سلامتی امر وجودی است و بیماری نبود سلامتی است. شادی امر وجودی است، غم نبود شادی است. اگر عدم خوب است، پس برای چه از این نبودها ناله می کنید. چشم داشتن امر وجودی است و کوری عدم چشم است. اگر عدم خوب است، پس چشم خود را درآورید. اگر طالب عدم هستید، چرا ازعذاب ناله می کنید؛ عذاب همان نبود راحتی است. مانند آنکه خیال نموده ایم سایه یک امر حقیقی است. از درازی و کوتاهی آن سخن می گوییم. بحث می کنیم که آیا علّت سایه من، خود من هستم یا آفتاب است؟ در حالی که سایه همان عدم نور است، عدم، کوتاه و بلند ندارد و علّت نمی خواهد.
شیطان امور عدمی و سرابها را برای ما وجود جلوه می دهد.
همگان طالب وجودند ، لکن عدّه ای سراب را آب پنداشته و به دنبال سرابند و گروهی حقیقت آب را جستجو کرده و به آن می رسند. بدان و بدان و بدان که هر خواستنی محتاج معرفت است و تا چیزی را تصوّرننماییم، خواستن آن محال و عدم محض است. قابل فرض و تصوّر نیست کجا رسد که کسی بتواند آن را طلب نماید. عدم خواهی خیالی است واهی که شیطان رجیم القاء می کند تا انسان را به همان دام پوچی که خود افتاده است گرفتار نماید. خود قسم خورده که وجود را عدم و عدم را وجود جلوه خواهد داد و آدمیان را اینگونه خواهد فریفت.
برخی با شگفتی تاب عدم سلامتی و نقص عضو و نقص مال را ندارند. از کوچکترین عدمها به ناله می افتند ولی در زبان طالب عدم بزرگتر هستند. اینها در حقیقت طالب عدم نیستند؛ بلکه طالب آنند که از این غمها و رنجها و نقصها رها شوند؛ و خیال می کنند که درمانشان در عدم محض شدن است؛ و نمی دانند که عدم محض، جهنّم محض است.
خدای خالق ِ رازق ، نعمت بی مانند اختیار را به ما مرحمت نمود. راه هدایت و رستگاری را نشان داد. با خلقت و برخورداری از امکانات، برای مخلوقین در این دنیا فرصت مجددی در اختیارشان نهاد.
براساس آیات و روایات اگر آدمى، در مجموع رو به خدا داشته و خداخواه و مؤمن باشد؛ ولى در اینجا خود را از آلودگى ها و تعلّقات پاک نسازد، در قیامت با عذاب ها و فشارها رو به رو بوده و مدتى گرفتار جهنم خود ساخته قرار خواهد گرفت. بدین عذاب ها تطهیر شده و به عالم نور قدم بگذارد.
یک دسته افرادی هستند که باید از حساب و عذاب و جهنم موقت بگذرند تا پس از تطهیر و تسویه در عالم قیامت، به خدا برسند. بنابراین عده اى مستقیم، وارد بهشت و بهشت ها مى شوند و هرگز از آن خارج نمى شوند؛ عده اى پس از گذر از مواقف - از جمله جهنم موقت - وارد بهشت مى گردند. در نتیجه اختیار و بهرمندی از تکامل تقدیر اوست. نمیتوان شخصی را با علم به استفاده نا مناسب از بخشش و منفعتی؛ آنهم نعمتی مانند اختیار یا تکامل محرو م نمود.

وبگاه جهانی سلام

اگر اسلام، تناسخ را نمی‌پذیرد، پس چرا برخی افراد -چه در زندگی عادی و چه هنگام مرگ- خاطراتی را به یاد می‌آورند که با بررسی مشخص می‌شود این خاطرات مرتبط با زندگی فرد دیگری است که از دنیا رفته است؟

همان‌گونه که در پرسش آمده، اسلام، تناسخ را نمی‌پذیرد و دلایل محال و غیر ممکن آن نیز در همین سایت مورد بررسی قرار گرفته است. با این وجود از شما می‌پرسیم:
1-آیا تناسخ عمومیت دارد و یا موردی است؟ اگر عمومیت دارد؛ چرا -حتی با فرض پذیرش ادعای موجود در پرسش- فقط عده بسیار بسیار اندکی از مردم، چنین خاطراتی را در ذهن داشته و بالای نود و نه درصد مردم چیزی از زندگی گذشته به یاد نمی‌آورند؟!
2-اگر تناسخ تنها برای برخی افراد رخ می‌دهد، به چه دلیل بوده؟! و ملاک آن چیست؟
3-از لحاظ علمی، به این خاطرات چقدر می‌توان اطمینان کرد؟ آیا به مجرد ادعا می‌توان یک حقیقت فلسفی و تکوینی را اثبات کرد؟ و آیا تنها یک خاطره خواب‌مانند(حتی با فرض اثبات در یکی دو مورد)، قدرت رد برهان‌های ارائه‌شده در مورد عدم امکان تناسخ را دارد؟!
4-آیا این احتمال را نمی‌دهید که یادآوری چنین خاطراتی، توجیه و تحلیل روان‌شناسی داشته باشد؟!
5-اگر تناسخ واقعیت دارد؛ چرا تجربه‌گر فقط یکی دو خاطره از زندگی گذشته را به یاد می‌آورد؟! کسی که مدت‌های طولانی و در بدن‌های گوناگون در این دنیا زندگی کرده، باید خاطرات فراوانی را به یاد داشته باشد!
6-انسان چند بار می‌رود و برمی‌گردد؟ دلیل محدود و یا نامحدود بودن بازگشت‌ها چیست؟
7-آیا بین زندگی‌ها فاصله وجود دارد یا بلافاصله پس از مرگ و پایان زندگی اول، زندگی دوم و به همین ترتیب زندگی سوم و چهارم و ... آغاز می‌شود؟! اگر فاصله‌ای وجود دارد، انسان در آن فاصله در کجا است و چگونه است؟ آیا در بدنی هست و یا بدون بدن است؟ و اگر بدون فاصله است، با چه شیوه؟! یعنی آیا انتقال از این بدن به بدن دیگر تدریجی است، که گویا بدن دوم، همان ادامه بدن اول بوده و شبیه «حرکت جوهری» و «لبس بعد لبس» است، یا به این انتقال به صورت «دفعی» و «خلع و لبس» است؟
8-انتقال روح از بدنی به بدن دیگر تحت چه ضابطه‌ای است و چه ارتباطی میان روح و این بدن‌ها وجود دارد؟!
9-اگر تناسخ واقعیت دارد، باید این نیز ممکن باشد که هر روحی در هر آنی به هر بدنی منتقل شود، و انسان در یک دوره زندگی از چندین روح برخوردار شود و یک نفر چندین نفر باشد! دلیل امتناع آن چیست؟! 

وبگاه جهانی سلام