International Web Of Salam (Islamic Republic of Iran)

معرفت به اهل بیت واجب است؟ - قسمت دوم

( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا . . . ).و همگى به ریسمان خدا ( قرآن و اهل بیت ) چنگ زنید و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .از حضرت امام باقر (علیه السلام) درباره مصداق حبل اللّه روایت شده است : آلُ مُحَمَّد صَلواتُ اللّهِ علیهِم ، هُم حَبلُ اللّهِ المَتینِ الّذِی أُمِرَ بِالاِعتِصَامِ بِه فَقَالَ : ( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا . . . ) .اهل بیت محمّد (صلى الله علیه وآله) ریسمان استوار خدا هستند که خدا چنگ زدن به آن را فرمان داده ، فرموده : همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده و گروه گروه نشوید . . .آرى ، آن بزرگواران که دریاى بى کران معرفت و علم و عمل اند و صاحب همه فضایل و کمالات اند و نظیرى براى آنان در همه هستى یافت نمى شود ، به فرمان حضرت حق با دارا بودن مقام امامت ; در میان خلق درآمدند تا گروهى را از دوزخ قیامت بترسانند و دسته اى را به شرط ایمان و عمل به بهشت دنیاى دیگر دل خوش کنند و جمعى را به بهشت مثالى و فرقه اى را به جنّت عقلانى و شمارى را به آسمان قداست و معنویت و شایستگانى را به مقام یقین برسانند .شناخت واقعى خدا و قیامت ، درک مفاهیم معنوى ، دسترسى به معانى حقیقى قرآن ، پى بردن به سنت نبوى ، تحصیل کمالات و فضایل ، به دست آوردن خوشبختى دنیا و آخرت ، سالم ماندن از شقاوت و بدبختى ، آراسته شدن به حسنات ، در امان ماندن از سیّئات ، رسیدن به مقام لقا و قرب حق ، لیاقت یافتن براى ورود به بهشت ، در امان قرار گرفتن از دوزخ ، قدرت یافتن براى مقابله با وسوسه ها و اغواگرى هاى شیطان ، چشیدن لذّت عبادت و دورى از معصیت ، لمس حقیقت تقوا ، مزیّن شدن به زینت ورع و پاکدامنى و درستى و پارسایى و صدق و صفا ، همه و همه از طریق شناخت اهل بیت (علیهم السلام) و پیروى از فرمان ها و احکامشان میسّر است .آرى ، اهل بیت (علیهم السلام) ـ چنان که از آیات کتاب خدا و روایات معتبره و اخبار صحیح استفاده مى شود ـ منشأ همه برکات مادى و معنوى هستند و انسان بدون شناخت آنان و تمسّک به وجودشان و اطاعت از خواسته هایشان نه اینکه به هیچ برکتى نمى رسد بلکه از همه برکات محروم مى شود .شیخ سلیمان قُنْدُوزى حنفى و ابراهیم بن محمد جوینى به نقل از حضرت على (علیه السلام) از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) روایت مى کنند که : پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود :یا على ! آنچه به تو املا مى کنم بنویس ، گفتم : اى پیامبر خدا ! بر من از فراموشى مى ترسى ؟ فرمود : نه ، من از خدا خواسته ام که تو را حافظ همه حقایق قرار دهد ، ولى به خاطر شریکانت بنویس ، گفتم : اى پیامبر خدا ! شریکانم کیانند ؟ فرمود : امامان از ذریه ات که به خاطر آنان براى امت باران مى بارد و دعایشان مستجاب مى گردد و خدا بلا را به واسطه ایشان از امت برمى گرداند و به سبب وجودشان رحمت از آسمان نازل مى شود و این اول آنان است ـ و اشاره به حسن فرمود ـ سپس گفت : این دوّمى از آنان است ـ و آنگاه اشاره به حسین نمود ـ سپس گفت : و امامان پس از حسین.
مصداق و معناى اهل بیت
گروهى از عالمانى که دست پروردگان حکومت هاى جائر و سلاطین ظالم و پادشاهان ستمکار بودند و از موقعیّت علمى و اجتماعى خویش براى توجیه مشروعیّت حکومت آن بیدادگران سوء استفاده مى کردند تا به نان و نوایى برسند و به درهم و دینارى چند از کیسه شیاطین دست یابند ، همراه با عنادى خاص و تعصّبى برخاسته از حسد و براى دل خوشى سلطه جویان و ایجاد انحراف و کژى در مسیر مسلمانان ، حقایق دینى و کلمات معنوى را تحریف کردند و براى آن حقایق ، معانى و ترجمه هایى ذکر کردند که هیچ گونه سند قرآنى و روایى نداشته بلکه در قرآن و روایات در مورد آن حقایق ، معانى و مصادیقى ذکر شده که خلاف گفتار و نوشتار آنان است .از جمله آن حقایق و کلمات ، کلمه « اهل بیت » است که در آیه شریفه تطهیر مورد خطاب حضرت حق قرار گرفته است .
اهل بیت در آیه تطهیر
در آیه شریفه تطهیر مى خوانیم :( . . . إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ) .. . . خدا فقط مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت بِزداید و شما را چنان که شایسته است از همه گناهان و معاصى پاک و پاکیزه گرداند .این جاهلان و متعصبان کوردل براى انحراف افکار و عقاید مسلمانان بدون توجه به قواعد ادبى ، تفسیرى بى پایه و اساس براى آن ذکر کرده اند . چرا که ضمایر در این آیه شریفه به صورت مذکّر ذکر شده ، ولى آنان اهل بیت را به زنان و همسران پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) معنا کرده و مصداق اهل بیت را فقط همسران آن حضرت گرفته اند !زید بن على بن الحسین فرموده : گروهى از نادانان که گمان کرده اند خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده کرده است ; بى تردید دروغ گفته اند و مرتکب گناه سنگینى شده اند . به خدا سوگند اگر خدا از این آیه همسران پیامبر را اراده داشت بى تردید ترکیب ادبى آیه را به این صورت ذکر مى کرد : ( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُنَّ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُنَّ تَطْهِیراً ) ، چنانچه در آیات قبل و بعد از این آیه که خطاب به همسران پیامبر است همه ضمایر آیه مؤنث است ، مانند : « منکن ، اذکرن ، بیوتکن ، تبرجن ، لستن ، قرن ، اقمن ، آتین ، اطعن ».

وبگاه جهانی سلام

معرفت به اهل بیت واجب است؟ - قسمت اول

لزوم شناخت اهل بیت (علیهم السلام) و پیروى از آنان ـ که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بر اساس آیه مودّت تا لحظات پایان عمر امت را به شناخت آنان و اطاعت از فرمان هایشان سفارش فرمود ـ و ضرورت معرفت موقعیّت و جایگاهشان در کتاب خدا و روایات صحیح و متین ، حقیقتى است که توجه به آن سبب فراهم آمدن سعادت دنیا و آخرت و غفلت از آن موجب شقاوت و هلاکت ابدى و بر باد رفتن اعمال و زحمات انسان است .امام صادق (علیه السلام) به معلّى بن خنیس فرمود : یا مُعَلّى ! لَو أنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ مِائَةَ عَام بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ حَتَّى یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ على عَینَیهِ ، وتَلْتَقى تَراقِیِه هَرَماً ، جَاهِلا لِحَقِّنَا ، لَم یَکُن لَه ثَوابٌ .اى معلّى ! اگر بنده اى صد سال میان رکن و مقام خدا را بندگى کند ، روزها را روزه بگیرد و شب ها را به تهجّد و راز و نیاز بگذراند تا جایى که از شدّت پیرى ابروانش روى چشمانش را بگیرد و استخوان هاى گردنش در سینه اش فرو رود ولى نسبت به حق ما جاهل باشد و جایگاه ما را نشناسد ، هرگز براى او پاداشى نخواهد بود .با شناخت اهل بیت (علیهم السلام) ـ شناختى که متکى بر آیات قرآن و مستند به روایات معتبر باشد ـ پرده ها و حجاب هاى باطلى که عامل دور ماندن از اهل بیت (علیهم السلام)است ، از میان مى رود و آثار وجودى و تأثیر روش و منش و فرهنگ آن بزرگواران بر صفحه حیات انسان نقش مى بندد. شناختى صحیح و واقعى است که بتواند همگان را در فهم موقعیّت آنان در عرصه هستى و نیز در خیمه حیات انسان و وجوب پیروى از آن بزرگواران در همه شؤون زندگى ، رهنمون شود .ما وقتى به حقیقت بدانیم و بشناسیم که مصداق واقعى و اَتمّ و اَکمل عناوینى که در قرآن مجید و روایات و معارف استوار اسلامى آمده ، چون اهل الذکر ، صادقین ، محسنین ، متّقین ، مجاهدین ، مؤمنان ، صابرین ، اولو الالباب ، صراط ، سبیل ، ثار اللّه ، وجه اللّه ، عین اللّه ، جنب اللّه ، اذن اللّه ، لسان اللّه ، ولى اللّه ، اهل بیت (علیهم السلام)هستند ، راه چگونگى برخورد با آنان و بهره گرفتن از فرهنگ سعادت بخششان را به روى ما باز مى کند به گونه اى که جز آنان را به عنوان چراغ زندگى و کشتى نجات و پیشواى واقعى انتخاب نمى کنیم و در مشکلات دنیا و آخرتمان و هنگام هجوم وسوسه ها و اغواگرى ها و شبهات دینى جز به آنان که راسخون در علم اندمراجعه نمى نماییم و عقل و روح و قلب را از شراب طهور معارفشان سیراب خواهیم ساخت و از باب :( قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ . . . ) .بگو : اگر خدا را دوست دارید پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد . . .با همه وجود به پیروى از آنان برخواهیم خاست تا محبوب خدا شویم و خدا به سبب خشنودى اهل بیت (علیهم السلام) از ما خشنود شود .شناخت اهل بیت (علیهم السلام) که سبب شناخت خدا و قرآن و هستى است و موجب نورانیت قلب براى مکاشفه و شهود حقایق است و عامل تزکیه نفس و تربیت درون و آراسته شدن برون و متخلق شدن به اخلاق مى باشد ، بى تردید انسان را از آتش دوزخ مى رهاند و عشقورزى به آنان جواز عبور از صراط را به دست انسان مى دهد و ولایت و پذیرفتن امامتشان ایمنى از عذاب مى آورد .پیامبر عزیز اسلام (صلى الله علیه وآله) در روایتى بسیار مهم ـ که شیخ سلیمان قُنْدُوزى حنفى با سندى ارزشمند نقل کرده ـ مى فرماید : مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّد بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ ، وَحُبُّ آلِ مُحَمَّد جَوَازٌ عَلَى الصِّراطِ ، وَالْوَلایَةُ لآلِ مُحَمَّد أمانٌ مِنَ العَذَابِ.شناخت آل محمّد سبب رهایى از آتش و محبت و دوستى نسبت به آل محمّد جواز عبور بر صراط و ولایت آل محمّد ایمنى از عذاب است .آرى ، هنگامى که اهل بیت (علیهم السلام) را از زبان قرآن و سنت صحیح نبوى بشناسیم ، راه سعادت دنیا و آخرت را به روى خود باز مى کنیم و طریق شقاوت و بدبختى ابدى را به روى خود مى بندیم .شیخ سلیمان قُنْدُوزى و ابراهیم بن محمد جوینى که هر دو از علماى برجسته اهل سنت و از گروه منصفانند این روایت را از زبان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) درباره شناخت امیرمؤمنان (علیه السلام) و امامان پس از او نقل مى کنند : یَا عَلىُّ ! أنا مَدینَةُ العِلمِ وَأنتَ بَابُها ، وَلَن تُؤتى المَدینَةُ إلاّ مِن قِبلِ البَابِ ، وَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّه یُحِبُّنِى وَیُبْغِضُکَ ; لأنَّکَ مِنّى وَأنَا مِنکَ ; لَحمُکَ مِن لَحمِی ، وَدَمُک مِن دَمِى ، وَرُوحُکَ مِن رُوحِی ، وَسَریرَتُکَ مِن سَریرَتِی ، وَعَلانِیتُک مِن عَلانِیَتِی ، وَأنتَ إمَامُ أُمّتِى وَخَلِیفَتى عَلَیهَا بَعدِی . سَعِدَ مَن أطاعَکَ وَشَقِیَ مَن عَصَاکَ ، وَرَبِحَ مَن تَوَلاَّک وَخَسِرَ مَن عَادَاکَ ، وَفَازَ مَن لَزِمَکَ وَهَلَکَ مَن فَارَقَکَ . مَثَلُکَ وَمَثَلُ الأئِمَّةِ مِن وُلِدِکَ بَعدِی مَثَلُ سَفینَةِ نُوح ، مَن رَکِبَهَا نَجا وَمَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ; وَمثَلُکُم کَمَثَلِ النُّجومِ ، کُلَّما غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجمٌ إلى یَومِ القِیَامَةِ.یا على ! من شهر دانشم و تو درِ آن هستى و به شهر جز از راه درش درنمى آیند ; آنکه گمان مى کند مرا دوست دارد و دشمن توست ، در دوستى من دروغ مى گوید زیرا تو از منى و من از تو ، گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من و روح تو از روح من و نهان تو از نهان من و آشکار تو از آشکار من است و تو پیشواى امتم هستى و خلیفه من پس از من بر آنانى . کسى که از تو پیروى کرد خوشبخت شد و آنکه از تو نافرمانى کرد بدبخت شد و آنکه ترا دوست داشت سود برد و آنکه تو را دشمن داشت زیان دید و کسى که ملازم تو شد به رستگارى رسید و هر که از تو جدا شد به هلاکت رسید . مثال تو و امامان از نسل تو پس از من مثال کشتى نوح است ، هرکه بر آن درآمد رهایى یافت و هرکه از آن تخلف کرد غرق شد ، و مثل شما اهل بیت مثل ستارگان است ، هرگاه ستاره اى غایب شود ستاره اى دیگر طلوع مى کند تا روز قیامت .حضرت حق بندگان را به چنگ زدن و متمسک شدن به ریسمان الهى که لازمه آن معرفت و شناخت حبل الله است ، امر مى فرماید که :

وبگاه جهانی سلام

راه اصلاح جامعه از نگاه بنیانگذار کبیر انقلاب چه بوده است؟

از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوه اصلاح فرهنگی امام، الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.
از دیدگاه امام خمینی (ره) فرهنگ، اساس سعادت یا شقاوت یک ملت است و رستگاری هر جامعه از راه اصلاح و احیای فرهنگی امکان پذیر است. از نگاه امام، فرهنگ دارای دو ساحت اصلی است. نخست بُعد فردی فرهنگ که با انسان و سعادت او ارتباط دارد و دیگری بُعد اجتماعی فرهنگ که در عرصه حیات اجتماعی انسان ها حضور دارد.
به هر روی با این نگاه، فرهنگ موضوعی است ویژه انسان و ارتباطی وثیق با هدایت و تربیت او دارد. از نگاه ایشان فرهنگ سازنده و پیشرو در حوزه های فردی و اجتماعی سبب هدایت انسان ها و جامعه و تربیت الهی هر دو خواهد شد.
ایشان با توجه به هر دو بُعد فردی و اجتماعی فرهنگ، تأثیراتی عمیق بر هر دو ساحت فرهنگ اسلامی ایرانی گذاشته اند، ایشان در بُعد فردی مسائل فرهنگی سال ها به خودسازی و تربیت خویش و دیگران پرداختند و در قالب سلوک اخلاقی و عرفان عملی اسلام نمونه ای از انسان تربیت یافته الهی را به جهان امروز معرفی نمودند. جوانان بسیاری نیز در این نظام تربیتی که امام احیاگر آن بودند رشد یافتند و سیر الی الله خویش را با مراد خود پیمودند و به عناصر اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند.
در ابعاد اجتماعی نیز تئوری اصلاح فرهنگی امام در قالب انقلاب اسلامی معرفی و تبیین شده است. از نگاه امام، فرهنگ مطلوب یک جامعه باید حاوی سه ویژگی زیر باشد:
1 ـ دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
2 ـ فعال، پیشرو و روزآمد باشد و هیچ گاه دچار تحجر، انفعال و غرب زدگی نشود.
3 ـ با محوریت فرهنگ خودی، تأمین کننده استقلال فرهنگی باشد.
در ادامه سعی خواهیم نمود مختصراً به تبیین این سه ویژگی از دیدگاه فرهنگی امام بپردازیم:
1 ـ امام خمینی (ره) معتقد است تربیت الهی انسان، اصل و اساس دعوت انبیا (ع) و ادیان بزرگ جهان است. همان گونه که حضرت مسیح (ع) برای تربیت، عروج و رشد انسان مبعوث شد، پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز وظیفه تربیت و هدایت انسان ها را بر عهده داشت. بنا بر این اساس فرهنگ دینی بر هدایت و تربیت انسان به سوی خداوند متعال شکل گرفته است. از نگاه امام، اصلی ترین و اولی ترین نقش و وظیفه فرهنگ، تربیت انسان صالح است. ایشان در انتقاد از غرب و حکومت پیشین ایران در نادیده گرفتن این ضرورت فرهنگی می فرمایند: آنها فرهنگ ما را آن طور درست کرده اند که نگذاشتند انسان در آن تربیت پیدا کند. اینها نگذاشتند که جوانان ما رشد پیدا کنند. اینها در فرهنگ ما رخنه کردند و فرهنگ ما را به روزی انداختند که انسان نتواند در آن رشد پیدا کند.
ایشان اصل رشد و هدایت انسان به سوی خداوند متعال را نیز به عنوان اولین وظیفه دولت موقت ایران در سال 1358 (1979میلادی) معرفی کردند و فرمودند: باید در این سال جدید عنایت زیادی شود؛ اول به فرهنگ که این خیلی مهم است. این فرهنگ باید متحول شود، فرهنگ استعماری، فرهنگ استقلالی شود. باید معلمان ما متناسب با فرهنگ ما انتخاب شوند و جوانان ما را به گونه ای صحیح تربیت کنند یعنی جوانان ما تربیت انگلی پیدا نکنند. چنانچه تا به حال این گونه بوده که آنها را غربی بار آورده اند. این مسئله در فرهنگ ما مطلب بسیار مهمی است. بالأخره فرهنگ ما باید متحول شود.
امام در تبیین عدم توجه به این مسئله مهم خصوصاً در دانشگاه هامی فرمایند: ما بیش از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد انسانی ندارد. تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است.
2 ـ بر اساس دیدگاه امام، فرهنگ باید روزآمد و پیشرو باشد و در عرصه توسعه فرهنگی جامعه نقشی فعال و پویا داشته باشد. در دیدگاه امام، آلوده شدن فرهنگ به تحجر و واپس‌گرایی نیز از آسیب های بزرگ فرهنگ است. لذا امام در اولین روزهای انقلاب در پاسخ به عده ای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: ما کی با تجدد مخالفت کرده ایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد. ما با فساد مخالفیم نه با سینما.
پویایی و سرزندگی فرهنگ از نگاه امام، یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ است. به اعتقاد امام، فرهنگ مشرق زمین این توانایی را دارد که بدون تأثیر از سایر فرهنگ ها نقشی فعال و پویا ارائه نماید. ایشان در وصیتنامه خویش در فرازی به نقشه دامنه دار استعمار غرب برای رخوت و رکود فرهنگی جوانان به وسیله مظاهر فساد اشاره می نمایند و آن را مغایر پویایی فرهنگی مشرق و بخصوص ایران می دانند. از نگاه امام، الگوی خودباوری شرق یکی از راه های پویایی و سرزندگی فرهنگ شرقی است و به همین جهت در وصیتنامه خویش خطاب به جوانان ایرانی می فرمایند: و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد، اگر خودی خود را بیابد
3 ـ از نگاه امام خمینی (ره)، فرهنگ خودی هر جامعه مناسب ترین فرهنگ برای رشد و بالندگی آن جامعه است و تلاش در جهت هرچه پربارتر کردن این فرهنگ موجب استقلال فرهنگی خواهد شد. در ادبیات امام، فرهنگ غرب، ویرانگر فرهنگ شرقی است ولی با این وجود امام بر اخذ وجوه مثبت فرهنگ غربی تکیه دارد. خودباوری فرهنگی در اندیشه امام یک اصل اساسی است.
امام معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا، نظم فرهنگی جامعه شرقی را برهم خواهد زد. ایشان در پیام تاریخی خویش به گورباچف به این نکته اشاره کرده و
می فرمایند: شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند.
غرب ستیزی منطقی امام، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام، غرب ستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بینجامد. چنان‌که فرمودند: بالاخره باید فرهنگ، متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.
از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوه اصلاح فرهنگی امام، الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.

وبگاه جهانی سلام

چرا خدای متعال اهل جهنم را می آفریند؟

خدا انسان را به جهنّم نمیبرد. خدا عالم است: « در علم خدا فلانی مختار است تا به جهنّم رود یا به بهشت یا به فوق بهشت برود.انسان مخلوقی مختار است. انسان مختار است و اگر خواست می تواند به بهشت برود.
خدا کسی را مجبورنمینماید به جهنّم برود.
حقیقت وجودی ما ــ نه بدن مادّی ما یا روح ما ــ قبل از تنزّل به عالم مادّه ، در عالم مثال (ملکوت) حضور داشت ؛ و قبل از آن در عالم عقول (جبروت ) حاضر بود ؛ و قبل از آن در مشیّت الهی (وجود منبسط) ، موجود و ساری در کلّ هستی بودیم؛ سابق بر آن در عرش و مرتبه علم الهی بودیم. تمام موجودات ظهور اراده خداوند متعال می باشند.
اگر گفته شده هدف از خلقت انسان رسیدن به کمال است ، مقصود رسیدن به مقام خلیفةاللهی است. مقامی که انسان گذشته از اهل بهشت بودن بلکه بهشت آفرین می شود.
موجودی از عدم و نیستی خلق نمیشود و شیء موجود نیز قابل معدوم شدن نیست.
انسان زمانی نبود و اکنون هست. ـ نوعی معدومیّت در زمان است. ـ یک مثال مشهورغیر واقعی برای نزدیک شدن ذهن به موضوع خلقت انسان: آدمی صور خیالی خود را از کنه اراده اش به صحنه ی ذهن می آورد و آنگاه آنها را به کنه اراده باز می گرداند و باز دوباره می تواند آنها را ظاهر سازد.
بسیاری از مردم خیال می کنند رنج، بیماری، غم، عذاب، درد، نقص، فقر و امثال این امور، حقیقتاً وجود دارند؛ غافل از آنکه اینها امور عدمی اند. سلامتی امر وجودی است و بیماری نبود سلامتی است. شادی امر وجودی است، غم نبود شادی است. اگر عدم خوب است، پس برای چه از این نبودها ناله می کنید. چشم داشتن امر وجودی است و کوری عدم چشم است. اگر عدم خوب است، پس چشم خود را درآورید. اگر طالب عدم هستید، چرا ازعذاب ناله می کنید؛ عذاب همان نبود راحتی است. مانند آنکه خیال نموده ایم سایه یک امر حقیقی است. از درازی و کوتاهی آن سخن می گوییم. بحث می کنیم که آیا علّت سایه من، خود من هستم یا آفتاب است؟ در حالی که سایه همان عدم نور است، عدم، کوتاه و بلند ندارد و علّت نمی خواهد.
شیطان امور عدمی و سرابها را برای ما وجود جلوه می دهد.
همگان طالب وجودند ، لکن عدّه ای سراب را آب پنداشته و به دنبال سرابند و گروهی حقیقت آب را جستجو کرده و به آن می رسند. بدان و بدان و بدان که هر خواستنی محتاج معرفت است و تا چیزی را تصوّرننماییم، خواستن آن محال و عدم محض است. قابل فرض و تصوّر نیست کجا رسد که کسی بتواند آن را طلب نماید. عدم خواهی خیالی است واهی که شیطان رجیم القاء می کند تا انسان را به همان دام پوچی که خود افتاده است گرفتار نماید. خود قسم خورده که وجود را عدم و عدم را وجود جلوه خواهد داد و آدمیان را اینگونه خواهد فریفت.
برخی با شگفتی تاب عدم سلامتی و نقص عضو و نقص مال را ندارند. از کوچکترین عدمها به ناله می افتند ولی در زبان طالب عدم بزرگتر هستند. اینها در حقیقت طالب عدم نیستند؛ بلکه طالب آنند که از این غمها و رنجها و نقصها رها شوند؛ و خیال می کنند که درمانشان در عدم محض شدن است؛ و نمی دانند که عدم محض، جهنّم محض است.
خدای خالق ِ رازق ، نعمت بی مانند اختیار را به ما مرحمت نمود. راه هدایت و رستگاری را نشان داد. با خلقت و برخورداری از امکانات، برای مخلوقین در این دنیا فرصت مجددی در اختیارشان نهاد.
براساس آیات و روایات اگر آدمى، در مجموع رو به خدا داشته و خداخواه و مؤمن باشد؛ ولى در اینجا خود را از آلودگى ها و تعلّقات پاک نسازد، در قیامت با عذاب ها و فشارها رو به رو بوده و مدتى گرفتار جهنم خود ساخته قرار خواهد گرفت. بدین عذاب ها تطهیر شده و به عالم نور قدم بگذارد.
یک دسته افرادی هستند که باید از حساب و عذاب و جهنم موقت بگذرند تا پس از تطهیر و تسویه در عالم قیامت، به خدا برسند. بنابراین عده اى مستقیم، وارد بهشت و بهشت ها مى شوند و هرگز از آن خارج نمى شوند؛ عده اى پس از گذر از مواقف - از جمله جهنم موقت - وارد بهشت مى گردند. در نتیجه اختیار و بهرمندی از تکامل تقدیر اوست. نمیتوان شخصی را با علم به استفاده نا مناسب از بخشش و منفعتی؛ آنهم نعمتی مانند اختیار یا تکامل محرو م نمود.

وبگاه جهانی سلام

اگر اسلام، تناسخ را نمی‌پذیرد، پس چرا برخی افراد -چه در زندگی عادی و چه هنگام مرگ- خاطراتی را به یاد می‌آورند که با بررسی مشخص می‌شود این خاطرات مرتبط با زندگی فرد دیگری است که از دنیا رفته است؟

همان‌گونه که در پرسش آمده، اسلام، تناسخ را نمی‌پذیرد و دلایل محال و غیر ممکن آن نیز در همین سایت مورد بررسی قرار گرفته است. با این وجود از شما می‌پرسیم:
1-آیا تناسخ عمومیت دارد و یا موردی است؟ اگر عمومیت دارد؛ چرا -حتی با فرض پذیرش ادعای موجود در پرسش- فقط عده بسیار بسیار اندکی از مردم، چنین خاطراتی را در ذهن داشته و بالای نود و نه درصد مردم چیزی از زندگی گذشته به یاد نمی‌آورند؟!
2-اگر تناسخ تنها برای برخی افراد رخ می‌دهد، به چه دلیل بوده؟! و ملاک آن چیست؟
3-از لحاظ علمی، به این خاطرات چقدر می‌توان اطمینان کرد؟ آیا به مجرد ادعا می‌توان یک حقیقت فلسفی و تکوینی را اثبات کرد؟ و آیا تنها یک خاطره خواب‌مانند(حتی با فرض اثبات در یکی دو مورد)، قدرت رد برهان‌های ارائه‌شده در مورد عدم امکان تناسخ را دارد؟!
4-آیا این احتمال را نمی‌دهید که یادآوری چنین خاطراتی، توجیه و تحلیل روان‌شناسی داشته باشد؟!
5-اگر تناسخ واقعیت دارد؛ چرا تجربه‌گر فقط یکی دو خاطره از زندگی گذشته را به یاد می‌آورد؟! کسی که مدت‌های طولانی و در بدن‌های گوناگون در این دنیا زندگی کرده، باید خاطرات فراوانی را به یاد داشته باشد!
6-انسان چند بار می‌رود و برمی‌گردد؟ دلیل محدود و یا نامحدود بودن بازگشت‌ها چیست؟
7-آیا بین زندگی‌ها فاصله وجود دارد یا بلافاصله پس از مرگ و پایان زندگی اول، زندگی دوم و به همین ترتیب زندگی سوم و چهارم و ... آغاز می‌شود؟! اگر فاصله‌ای وجود دارد، انسان در آن فاصله در کجا است و چگونه است؟ آیا در بدنی هست و یا بدون بدن است؟ و اگر بدون فاصله است، با چه شیوه؟! یعنی آیا انتقال از این بدن به بدن دیگر تدریجی است، که گویا بدن دوم، همان ادامه بدن اول بوده و شبیه «حرکت جوهری» و «لبس بعد لبس» است، یا به این انتقال به صورت «دفعی» و «خلع و لبس» است؟
8-انتقال روح از بدنی به بدن دیگر تحت چه ضابطه‌ای است و چه ارتباطی میان روح و این بدن‌ها وجود دارد؟!
9-اگر تناسخ واقعیت دارد، باید این نیز ممکن باشد که هر روحی در هر آنی به هر بدنی منتقل شود، و انسان در یک دوره زندگی از چندین روح برخوردار شود و یک نفر چندین نفر باشد! دلیل امتناع آن چیست؟! 

وبگاه جهانی سلام

رسیدن به مقام شهید

برای کسب مقام شهید در قیامت راه هائی وجود دارد که در روایات مطرح گردیده است.
1. طلب شهادت: پیامبر اکرم فرمود: «هر که براستی خواهان شهادت باشد، (ثواب آن) به او داده می شود، هر چند به شهادت نرسد».
در روایت دیگر فرمود: «هر که صادقانه از خداوند شهادت را مسئلت کند، خداوند او را به منزل های شهیدان برساند، هر چند در بستر خود بمیرد».
2. نیت شهادت:
پیامبر اکرم فرمود: «بسا کسانی که با جنگ افزار کشته شوند، اما نه شهید باشند و نه ممدوح و بسا کسانی که در بستر خود به مرگ طبیعی بمیرند، اما نزد خداوند صدیق و شهید به شمار آیند».
3. دفاع از مال و خانواده:
«چنان چه بخواهند مال کسی را به ناحق بگیرند و او (در راه آن) بجنگد و کشته شود، شهید است». پیامبر اکرم (ص)
روایت دیگر: «هر که در راه دفاع از خانواده خود به ستم کشته شود، شهید است، و هر که در راه دفاع از مال خود مظلومانه کشته شود، شهید است و هر که در راه دفاع از همسایه خود به ستم کشته شود شهید است و هر که در راه خدا کشته شود شهید است. 
هر که در راه دفاع از جان خود بجنگد و کشته شود، شهید است. هر که در راه دفع ستم از خود کشته شود شهید است. هر که در راه دفاع از مال خود کشته شود شهید است.
در راه دفاع از مال و دارائی خود بجنگ تا آن را به دست آوری یا کشته شوی در این صورت از شهیدان آخرت خواهی بود.
چه خوب مرگی است، مردن در راه دفاع از حقش». (پیامبر اکرم)
4. پاکدامنی، عفت:
پیامبر اکرم (ص): «هر که عاشق شود و عشق خود را بپوشاند و پاکدامنی ورزد و بدان سبب بمیرد، شهید است».
امام علی علیه السلام: «مجاهدی که در راه خدا به شهادت رسیده باشد، پاداشش بیشتر از کسی نیست که بتواند گناه کند و پاکدامنی ورزد».
5. ایمان، حب آل محمد:
امام علی علیه السلام: « مومن در هر جائی که بمیرد و در هر لحظه و ساعتی که جانش گرفته شود، شهید است».
پیامبر اکرم (ص): «هر که بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید است».
امام سجاد علیه السلام: «هر که در زمان غیبت قائم ما برموالات و دوستی ما بمیرد، خداوند پاداش هزار شهید، مانند شهیدان بدر و احد به او عطا کند».

وبگاه جهانی سلام

طهارت باطن و راه رسیدن به آن

طهارت ظاهر و باطن:
مراد از طهارت ظاهری، طهارت بدن از خبث و حدث و نیز از آلودگی ها می باشد که به آنها اشاره اجمالی می شود. الف) طهارت از خبث، پرهیز از نجاسات و اجتناب از آنها مقدّمه عبادت و طاعت می باشد، قبل از هر نوع عبادتی به فراخور خود، بایستی از آنچه که شَرعِ انور آن را نجس و یا متنجس اعلام فرموده است دوری نمود. نجاسات که در رساله های عملیه فقها، به آنها اشاره شده عبارت اند از: «بول، غائط، منی، مردار، خون، سگ، خوک، شراب، آبجو، عرق شترنجاست خوار، عرق انسانی که از راه حرام جنب شود و کافر». هر چیزی که با اینها برخورد کند در صورت مرطوب بودن یکی از ملاقی و ملاقی (ملاقات کننده و ملاقات شده) متنجس می باشد و اجتناب از آن نیز واجب است. ب) طهارت از حدث، تطهیر بدن بعد از حدث اکبر (جنابت) به غسل و نیز طهارت بدن بعد از حدث اصغر (مبطلات وضو) به وضو و یا در هر دو مورد به تیمم نیز از موارد طهارت بدنیه می باشد. غیر از موارد لزوم غسل و وضو، ایندو در همه حالات مستحب هستند. امام صادق علیه السلام در مورد استحباب وضو و تأثیر آن در برآورده شدن خواسته ها می فرماید: انّی لَاعْجَبُ مِمَّنْ یأخُذُ فی حاجَةٍ وَهُوَ عَلی وُضُوءٍ کیفَ لا تُقْضی حاجَتَهُ. وسائل الشیعة، ج 1، ص 262. من تعجب دارم از کسی که نیازی دارد و با وضوست چگونه حاجت او برآورده نشود. ج) طهارت از سایر آلودگی ها، چون تطهیر دهان و دندان، ازاله موهای زاید، تطهیر سر و صورت، و نظافت آنها رفع و دفع بیماری ها و امراض جسمی نیز مورد تأکید شدید اسلام می باشد، که پرداختن به آن در این مختصر نمی گنجد.
طهارت باطنی اصولًا بسیاری به طهارت ظاهری اهمّیت زیادی می دهند، چه تطهیر بدن و تنظیف آن و چه نظافت محل زندگی و محل کار. البته این در حد معقول نیکوست، امّا نباید از طهارتی مهمتر و با اهمّیت تر غافل بود و آن طهارت باطن و تطهیر نفس است. عمر طبیعی انسان، بسیار محدود است، بعد از پایان حیات، این بدن در زیر خاک مدفون می گردد و چند روز نگذشته، متلاشی شده و طعمه مار و مور خواهد گردید ولی آنچه بقا دارد روح و روان انسانی است. بنابراین، طهارت باطن از اهمّیت بیشتری برخوردار است، و مثوبت و عقوبت از هنگام مرگ در عالم برزخ تا خلود در بهشت یا جهنم به واسطه اوست، و جسم تنها به صورت ابزار آن می باشد. ابن سیرین جوانی زیباروی بود، وی بزازی می کرد، روزی زنی شیفته وی شد و او را به بهانه خرید داخل منزل برد و بر خود خواند، ابن سیرین از عواقب زشت زنا گفت، ولی زن اصرار می ورزید و گفت اگر ابا کنی همسایه را خبر می کنم که قصد سوء داری، ابن سیرین به ظاهر پذیرفت و به دستشویی رفت و سر و صورت خود را با نجاست آلوده نمود، همین که بیرون آمد زن از چهره زشت او متنفر گشت ابن سیرین بقچه خود را برداشت و خود را به نهری رساند و خود را تطهیر کرد. پس گفت خدایا نجاست و کثافت بدن را با آب شستم، اگر به معصیت آلوده می شدم نجاست روان را چه می کردم؟ آورده اند که توان تعبیر خواب در عوض ترک معصیت به وی عطا شده است. توبه راه رسیدن به طهارت باطن:
از اینکه موفق به ترک این گناه کبیره شده اید خدا را شاکریم ، سعی کنید با رجوع به کتابهایی که پیرامون ضرر وزیان خود ارضایی سخن گفته اند این صفت رذیله را از خود ریشه کن کنید! برای جبران اثرات آن ، نه تنها ترک آن از صفحه زندگی تان لازم است بلکه سعی کنید دیگر کسانی را که می شناسید راهنمایی کنید ، اگر واقعا تصمیم گرفته باشید که طلبه شوید ، هیچ مانعی ندارد و می توانید با توکل برخدا واستعانت از او وارد این مسیر شوید و انشاالله با تثبیت درس وبحث اثرات گناه ذکر شده را از بین ببرید!
توبه در حقیقت پشیمان شدن از گناه و بازگشتن از راهی است که انسان در گذشته بر خلاف رضای پروردگار رفته است.
انسانی که گاهی دچار گناه و خطا میگردد و بعد پشیمان میگردد و خود را ملامت و سرزنش میکند، به مرحله ای رسیده که دارای نفس لوّامه و سرزنشگر شده است و یک پله از مرحله نفس اماره یعنی نفسی که به زشتی و بدی امر میکند و از انجام آن ملول نمیگردد و بیمی ندارد، بالاتر آمده است و این فرد یک قدم به هدف نزدیک شده است و باید خدا را شاکر بود و ازخدا خواست که توفیق رسیدن به مراحل بالاتر و هر چه بیشتر نزدیکتر شدن به خود را به ما عنایت کند.
باید توجه داشت که فاصله گرفتن از بدی و گناه و نزدیک شدن به معنویات و قرب خداوند، امری تدریجی است و محتاج صبر و حوصله فراوان است.
توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه به کلی از روح و جان انسان شسته شود و کمترین اثری از آن در دل باقی نماند و این در صورتی است که در فاصله نزدیکی قبل از ریشه دواندن گناه در دل، انسان پشیمان گردد؛ در غیر این صورت غالبا اثرات گناه در زوایای قلب و جان انسان باقی می ماند، پس توبه کامل آن است که زود انجام پذیرد.
البته منظور این نیست که کسی که توبه را به تاخیر می اندازد، توبه اش مورد قبول نیست؛ بلکه مقصود این است که هر چه در توبه و جبران گذشته تاخیر شود، راه بازگشت و اصلاح گذشته، سخت تر خواهد شد.
شرایط توبه:
امیر مؤمنان(علیه السلام) در حکمت 417 از نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتی) در جواب کسی که در حضور امام(علیه السلام) بدون توجه لازم گفت: «استغفرالله» فرمود: مادرت بر تو بگرید، آیا می دانی معنای استغفار چیست؟
استغفار درجه والامقامان است و دارای شش معنا می باشد:
1. پشیمانی از گذشته
2. تصمیم به عدم بازگشت به گناه
3. پرداخت حقوق مردم، چنانچه خدا را پاک دیدار کنی که چیزی بر عهده تو نباشد.
4. تمام واجب های ضایع شده را به جا آوری.
5. گوشتی را که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنی، چنان که پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید.
6. رنج طاعت را به تن بچشانی چنان که شیرینی گناه را به او چشانده بودی، پس آنگاه بگویی: «استغفرالله» (حکمت 417 نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی).
سخن امیر المومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه (حکمت 417) مربوط به مراحل عالی و تمام عیار توبه است و حضرت به آن فرد روش و شرایط توبه کامل را آموزش داده است و این چنین نیست که هر توبه ای هر چند در مراحل پایین تر و ناقص تر این شرایط را داشته باشد.
- در روایات وارده از معصومین (علیهم السلام) تاکید زیادی بر نشکستن توبه و حفظ آن، شده است که منظور از آن، اهمیت دادن به توبه و جدی گرفتن آن و رعایت و حفظ و استقامت بر سر این تعهد الهی است؛ نه این که اگر فردی چند بار توبه کرد و جداً توبه کرد، توبه اش مقبول نمی باشد و یا اثری ندارد و یا دیگر نباید توبه کند. پس جهت گیری چنین روایاتی، اهمیت دادن به توبه و بازی و شوخی و کم اهمیت نگرفتن آن است و گر نه از روایات فراوان دیگری استفاده می شود که اگر انسان گناه کرد هر چند پی در پی و فراوان هم باشد بر او واجب است که توبه نماید.
آثار توبه:
1- محبوبیت نزد خداوند
سوره بقره / 222 : «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد.
2 – تبدیل سیئات به حسنات
سوره فرقان / 70 : «الا من تاب و آمن و عمل عملا ً صالحا ً فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا ً رحیما ً» مگر آن کسان که توبه کنند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند خدا بدیهایشان را به نیکی ها بدل می کند و خدا آمرزنده و مهربان است.
3 – فلاح و رستگاری
سوره نور / 31 : «و توبوا الی الله جمیعا ً ایها المؤمنون لعلکم تفلحون» ای مؤمنان! همگی به درگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید.
4 – آمرزش گناهان
سوره شوری / 25 : «و هو الذی یقبل التوبه عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون» اوست که توبه ی بندگانش را می پذیرد و از بدیها و گناهان در می گذرد و آنچه می کنید می داند.
5 – حفظ از عذاب الهی
سوره غافر / 7 : «وقهم عذاب الجحیم» ما آنان (تائبین) را از عذاب جهنم رهایی خواهیم داد (به وسیله ی طلب غفران).
6 – پوشاندن سیئات
سوره ی تحریم / آیه ی 8 : «یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا عسی ان یکفر عنکم سیئاتکم» ای کسانی که ایمان آوردید از گناهان خود به سوی خدا، توبه خالصانه کنید چرا که امید است به اینکه پروردگار شما، سیئات شما را از خود شما بپوشاند.
امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : «هر کس توبه کند خداوند او را بیامرزد و به جوارح او و جای جای زمین دستور داده شود که آبروی او را حفظ کند و عیبهایش را بپوشانند و گناهانی که فرشتگان حافظ اعمال برایش نوشته اند از یاد آنان برده شود.»(میزان الحکمة / ج2 / ح 2183)
7 – برخورداری از برکات و نعمتهای الهی
سوره نوح / آیات 11 و 12 : «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا ً یرسل السماء علیکم مدرارا ً و یمددکم باموال و بنین ...» پس به آن قوم گفتم: طلب مغفرت و آمرزش و توبه کنید از پروردگار خویش که بخشنده و آمرزنده است و اگر توبه کنید ما بر شما باران می فرستیم و همچنین شما را یاری می کنیم به واسطه ی اموال کثیره و فرزندان زیاد.
امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : «زیاد طلب آمرزش از خدا کنید تا از خدا طلب روزی کنید».
8 – ورود به بهشت
سوره ی تحریم / 8 : «یا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبة ً نصوحا ... و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار».

وبگاه جهانی سلام

مهجوریت قرآن به چه معنا است؟

در ارتباط با مهجوریت قرآن کریم، خود قرآن می‌فرماید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»؛ و پیامبر عرضه داشت پروردگارا قوم من قرآن را رها کردند.
«مهجور» مشتق از «هجر» در لغت به معناى ترک و رها کردن و نیز سخن بیهوده و هذیان آمده است.
در این آیه خداى تعالى از قول رسولش خبر می‌دهد که آن‌حضرت در مقام شکایت از امتش چنین گفته، یا در قیامت چنین می‌گوید که پروردگارا! امت من قرآن را مهجور گردانیدند.
منظور از مهجوریت این است که مردم قرآن را رها کرده، و به دستورات و تعالیمش پایبند نیستند. این قرآن را به دست فراموشى سپردند؛ قرآنى که رمز حیات و وسیله نجات است؛ قرآنى که عامل پیروزى و حرکت و ترقى است؛ قرآنى که مملو از برنامه‌‏هاى زندگى است؛ قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتى درآمده است؛ تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاه‌هاى فرستنده پخش می‌کنند، و جاى آن در کاشى‌کاری‌هاى مساجد به عنوان هنر معمارى مورد توجه قرار می‌گیرد؛ براى افتتاح خانه نو، و یا حفظ مسافر، و شفاى بیماران، و حداکثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده می‌کنند.
حتى گاهی که با قرآن استدلال می‌نمایند، هدفشان اثبات پیش‌داوری‌هاى خود به کمک آیات با استفاده از روش انحرافى تفسیر به رأى است.
البته مفسّران، مهجوریت را تفسیرهای دیگری هم کرده‌‏اند؛ مانند:
1. گمان کفار چنین بود که قرآن سخن باطل و متضمّن هذیان و از اساطیر اوّلین است.
2. هر وقت قرآن را می‌شنیدند سخن‌هاى لغو و هذیان در میان می‌انداختند. بنابر این معناى مهجور به معناى کلامى است؛ یعنی کفّار موقع شنیدن قرآن سخن لغو در میان می‌انداختند که دیگران آن‌را استماع ننمایند.
علاوه بر آنچه در تفاسیر آمده، این تفسیر نیز در غیبت نعمانی ذکر شده است که: پیامبر در قیامت شکایت می‌کند از این‌که من به آنها گفتم که به این قرآن و اهل بیتم تمسک کنید و از این دو جدا نشوید و آنها این دو را رها کردند.

وبگاه جهانی سلام

زندگی‌نامه حضرت عباس(ع)

بر اساس گزارش طبرسی، عباس(ع) بن علی بن ابی‌طالب(ع) در سن حدود 34 سالگی به شهادت رسید؛ از این‌رو تولد ایشان باید در سال 26 هجری رخ داده باشد و به طور طبیعی با توجه به محل زندگی امیر المؤمنین(ع) در شهر مدینه، محل تولد عباس(ع) نیز در همان شهر بود. از طرفی چون عمر شریف امام حسین(ع) هنگام شهادت 57 سال بود،اختلاف سنی عباس(ع) با برادرشان حدود 23 سال بود.
کنیه و القاب:
مشهورترین کنیه‌ی حضرت عباس، ابوالفضل(ع) است. و کنیه‌ی ابو قِربَه(صاحب مَشک) نیز یکی دیگر از کنیه‌های او است.
قمر بنی‌هاشم، علمدار و سقاء هم از القاب آن‌حضرت به شمار می‌آید.
مادرش «فاطمه» بنت حزام، با کنیه‌ی ام‌البنین مشهور است که پس از شهادت حضرت فاطمه(س) با معرّفى عقیل به همسرى حضرت على(ع) در آمد.
مشخصات ظاهری:
بسیاری از آنچه که در منابع معتبر در مورد شکل و شمایل ائمه و یارانشان گفته می‌شود، توصیفاتی کلی بوده و نمی‌توان تصویر دقیقی را از آنها برداشت کرد.
در مورد حضرت عباس(ع) نیز ایشان را مردی زیبا، تنومند و آراسته وصف کرده‌اند که هرگاه بر اسب تناوری سوار می‌شد پاهایش به زمین می‌رسید، و به جهت زیبایی چهره به او ماه بنی‌هاشم می‌گفتند: «و کان العبّاس رجلا جسیما و سیما جمیلا، و کان یرکب الفرس المطهّم‏ و رجلاه تخطّان الأرض، و کان یقال له قمر بنی‏ هاشم‏».
همسر و فرزندان:
حضرت ابوالفضل(ع) با لبابه دختر عبدالله (عبیدالله) بن عباس،
پسر عموی پیامبر(ص) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، فرزند یا فرزندانی بود که در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد. همچنین ایشان از کنیزی نیز دارای فرزند شده بودند.
برخی فرزندان ایشان که گزارش شده‌اند عبارت‌اند از: عبیدالله، فضل، عبدالله، محمد - که گفته می‌شود به همراه پدرش به شهادت رسید - و حسن که مادرش کنیز بود. بنابر نقل‌های متأخر، فرزندی از ایشان به نام قاسم در کربلا حضور داشت و وقتی ندای امام حسین(ع) را شنید، به یاری ایشان شتافت. در تاریخ دمشق برای ابوالفضل(ع) دختری به نام نفیسه نیز گزارش شده است؛
اما در بخش دیگری از همین کتاب و نیز دیگر منابع، وی را فرزند عبیدالله بن عباس دانسته‌اند که بر این اساس، او نوه‌ی حضرت ابوالفضل(ع) بود.
گفته می‌شود که افراد زیادی از نسل حضرت ابوالفضل(ع) باقی نمانده‌اند[24] و نسل ایشان تنها از فرزندش عبیدالله ادامه یافت.
لبابه بعد از واقعه‌ی کربلا و شهادت حضرت عباس(ع)، با زید بن حسن، ازدواج کرد.
در مورد حضور لبابه در کربلا، گزارشی در منابع تاریخی موثّق وجود ندارد؛ اما دلیل مسلّمی هم وجود ندارد که ایشان در کربلا حضور نداشت. بر این اساس، نفیاً و اثباتاً نمی‌توان در این زمینه نظری ارائه کرد.

جنگ صفین:

اگرچه از زندگی حضرت عباس تا قبل از واقعه‌ی کربلا اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ اما گزارش‌هایی در مورد حضور ایشان در نبرد صفین وجود دارد:
فردی به نام کریب از سپاه معاویه به میدان آمد و امام علی(ع) را به مبارزه طلبید. وی توانست مرتفع بن وضاح، شرحبیل بن بکر و حرث بن جلاح از سپاه امام(ع) را به شهادت رسانده بود. امام علی(ع) به عباس(ع) - که به سن کاملی رسیده بود- خواست تا ‌از اسب پیاده شود و لباس خود را دربیاورد. عباس(ع) به دستور پدر عمل کرد؛ امام علی(ع) لباس عباس را پوشید و بر اسب او سوار شد و لباس خود را به عباس پوشانده و وی را به اسب خود سوار کرد تا کریب در مبارزه‌ی با امام(ع) هراسان نگردد.
قبل از حرکت امام(ع) عبدالله بن عدی بن حاتم طائی، از ایشان خواست تا وی به جنگ کریب برود که یا کریب را به قتل برساند و یا در رکاب امام(ع) به شهادت برسد. عبدالله با اجازه‌ی حضرت به میدان رفت و با کریب جنگید و بعد از مدتی کریب او را به زمین‌ انداخت. بعد از آن امام(ع) به صورت ناشناس به میدان رفت و کریب را دو نیم کرد و به زمین‌ انداخت. لذا برخی می‌گویند وی در جنگ صفین حضور داشت، اما نجنگید.
منابع متأخر نیز گزارش کرده‌اند که عباس(ع) از جمله افرادی بود که به فرماندهی امام حسین(ع) در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی(ع) آب آوردند. این گزارش را در منابع کهن نیافتیم.

سقای کربلا:
حضرت عباس(ع) از آغاز قیام امام حسین(ع)، همراه و در کنار آن‌حضرت حضور داشت و در هنگامه‌ی نبرد کربلا، پرچم‌دار سپاه او بود. عبّاس(ع)، در روزهاى سخت محاصره‌ی امام حسین(ع) و یارانش، مسئولیت آب‌رسانى سپاه امام و اهل حرم را بر عهده داشت.
رجزهای حضرت عباس(ع) در روز عاشورا:
ابن شهر آشوب در بخش به شهادت رسیدن حضرت عباس(ع) می‌گوید:
حضرت عباس(ع) سقا، قمر بنی‌هاشم، پرچم‌دار امام حسین و بزرگ‌ترین برادران خود بود. وقتى عباس(ع) برای تهیه‌ی آب رفت، لشکر دشمن به آن بزرگوار حمله کردند و او نیز در حالی که این رجز را می‌خواند به آنان حمله‌ور شد:

لا أَرهبُ الموتَ إذا الموتُ رَقی                              حَتَّى أُوَارَى فِی الْمَصَالِیتِ لَقَا

نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقَا                          إِنِّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا

وَ لَا أَخَافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقَى؛

هنگامى که مرگ با من روبرو شود باکى از آن ندارم تا این‌که در میان دلاوران داخل شوم‏. جان من به فداى جان مصطفاى طیّب و طاهر باد. من همان عباسم که آب براى فرزندان امام حسین می‌برم. و در روز جنگ از شرّ دشمن خوفى ندارم.
عباس دشمنان را متفرّق کرد. زید بن وَرقاى جُهَنى، در پشت درخت خرمایى به کمین او نشست و حَکیم بن طُفَیل سِنبِسى نیز او را یارى کرد و بر دست راست عبّاس(ع) ضربه‌اى زد [و آن‌را قطع کرد]. عبّاس(ع)، شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنین رَجَز می‌خواند:

و اللّهِ إِن قَطَعْتُمُ یَمِینى                                 إِنِّى اُحامى اَبَداً عَن دینى

وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقِ الْیَقِین‏                             نَجْلِ النَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمِین؛‏

به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کنید من، همیشه از دینم حمایت می‌کنم. و نیز از امام راستگو و استوارباورى که نواده پیامبرِ پاک و امین است.
آن‌گاه، جنگید تا ناتوان شد. حَکیم بن طُفَیل طایى، از پشت درخت خرما به او کمین زد و بر دست چپش ضربه‌اى زد [و آن‌را قطع کرد]. عبّاس(ع) نیز خواند:

یَا نَفْسُ لَا تَخْشَیْ مِنَ الْکُفَّار                    وَ أَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الْجَبَّار

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتَار                            قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسَارِی

فَأَصْلِهِمْ یَا رَبِّ حَرَّ النَّار؛

اى جان! از کافران مترس و به رحمت خداى جبران کننده، بشارتت باد! همراه با پیامبر(ص)، سَرور برگزیده! با سرکشی‌شان، دست چپم را قطع کردند. پروردگارا! آنان را به داغىِ آتش برسان!
بعد از این، آن ملعون، با عمود آهنین [به او زد و] عبّاس(ع) را به شهادت رساند.
البته در تاریخ طبرى نقل شده است؛ حضرت عباس بن علی(ع) در غیر ماجرای آوردن آب نیز نبردهایی داشت:
«عمر بن خالد، جابر بن حارث سلمانى، سعد، غلام عمر بن خالد و مُجَمّع بن عبد اللّه عائِذى در آغاز جنگ، به پیکار برخاستند و با شمشیرهایشان، به سوى دشمنان، یورش بردند و وقتی به میان آنها فرو رفتند، سپاهیان به سوى آنها حمله کردند و آنها را میان گرفته، از یارانشان جدا کردند. عبّاس بن على(ع)، به آنان حمله کرد و ایشان را از دست دشمنان نجات داد. آنان، [از حلقه دشمن] زخمى، بیرون آمدند...».سرانجام حکم(حکیم) بن طفیل ایشان را به شهادت رساند.
مقام عباس:
در مورد مقام و جایگاه حضرت عباس در نزد خدای متعال، امام سجاد(ع) می‌فرماید: «عباس، پیش خدا جایگاهی دارد که روز قیامت تمام شهدا نسبت به آن غبطه می‌خورند». «خداوند عباس را رحمت کند که برادرش حسین(ع) را بر خود ترجیح داد و خود را در راه او فدا کرد تا جایی که دستانش قطع شد. خداوند نیز در مقابل آن، دو بال به او عطا کرد که با آن در بهشت پرواز می‌کند...».
امام سجاد(ع) فرموده است: «براى عبّاس، نزد خدای تبارک و تعالى، منزلتى است که همه شهدا در روز قیامت، به او رَشک می‌برند».

امام صادق(ع) فرمود: عمویم، عباس، انسانى هوشمند و ژرف‌نگر و آراسته به ایمانى آگاهانه و استوار و عمیق بود.
حرم حضرت عباس:
حضرت عباس(ع) کنار نهر علقمه و در همان مکانی که به شهادت رسید دفن شد.
آرامگاه ایشان در فاصله‌ی نسبتا نزدیکی با حرم امام حسین(ع) قرار داشته و یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌‌های شیعیان است. حد فاصل حرم حضرت عباس(ع) و حرم امام حسین(ع) را بین الحرمین می‌نامند.
زیارت‌نامه حضرت عباس:
امام صادق(ع) فرمود: هرگاه خواستید حضرت عباس(ع) زیارت نمایید، در مقابل درب بایستید و این‌گونه بگویید:
«سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ، وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ، وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ، وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ، وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ، عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْمُرْسَلِ، وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ، وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ، وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ، وَ الْمَظْلُومِ الْمُضْطَهَدِ «1» فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ، بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ، وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً، وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ مَا وَعَدَکُمْ.
جِئْتُکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَافِداً إِلَیْکُمْ، وَ قَلْبِی مُسَلِّمٌ لَکُمْ، وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ، وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُمْ، إِنِّی بِکُمْ وَ بِإِیَابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ بِمَنْ خَالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکَافِرِینَ، لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ.
سپس به کنار قبر رفته و بگویید:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ، السَّلَام‏ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ.

أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ، الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ، الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ، فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ، وَ أَوْفَرَ جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَیْعَتِهِ، وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ، وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ، وَ أَعْطَیْتَ بِهِ غَایَةَ الْمَجْهُودِ، فَبَعَثَکَ اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ، وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ، وَ أَعْطَاکَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا، وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً، وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی الْعِلِّیِّینَ، وَ حَشَرَکَ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً.

أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ، وَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ، مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ، وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ، فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلَ الْمُحْسِنِینَ، فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».
سپس به سمت سر مطهر ایشان رفته و دو رکعت نماز بخوانید و بعد از آن دعا نمایید و بعد بگویید:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَدَعْ لِی فِی هَذَا الْمَکَانِ الْمُکَرَّمِ وَ الْمَشْهَدِ الْمُعَظِّمِ ذَنْباً إِلَّا غَفَرْتَهُ، وَ لَا هَمّاً إِلَّا فَرَّجْتَهُ، وَ لَا مَرَضاً إِلَّا شَفَیْتَهُ، وَ لَا عَیْباً إِلَّا سَتَرْتَهُ، وَ لَا رِزْقاً إِلَّا بَسَطْتَهُ، وَ لَا خَوْفاً إِلَّا آمَنْتَهُ، وَ لَا شَمْلًا إِلَّا جَمَعْتَهُ، وَ لَا غَائِباً إِلَّا حَفِظَتْهُ وَ أَدَّیْتَهُ، وَ لَا حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ لَکَ فِیهَا رَضًى وَ لِیَ فِیهَا صَلَاحٌ إِلَّا قَضَیْتَهَا، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.بعد از آن به سمت پای حضرت رفته و این گونه بگویید:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ بْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَوَّلِ الْقَوْمِ إِسْلَاماً وَ أَقْدَمِهِمْ إِیمَاناً وَ أَقْوَمِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ وَ أَحْوَطِهِمْ عَلَى الْإِسْلَامِ.
أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِیکَ، فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِی،
فَنِعْمَ الصَّابِرُ الْمُجَاهِدُ الْمُحَامِی النَّاصِرُ، وَ الْأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِیهِ، الْمُجِیبُ إِلَى طَاعَةِ رَبِّهِ، الرَّاغِبُ فِیمَا زَهِدَ فِیهِ غَیْرُهُ، مِنَ الثَّوَابِ الْجَزِیلِ وَ الثَّنَاءِ الْجَمِیلِ، فَأَلْحَقَکَ اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبَائِکَ فِی دَارِ النَّعِیمِ.
اللَّهُمَّ إِنِّی تَعَرَّضْتُ لِزِیَارَةِ أَوْلِیَائِکَ، رَغْبَةً فِی ثَوَابِکَ وَ رَجَاءً لِمَغْفِرَتِکَ وَ جَزِیلِ إِحْسَانِکَ، فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أَنْ تَجْعَلَ رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً، وَ عَیْشِی بِهِمْ قَارّاً، وَ زِیَارَتِی بِهِمْ مَقْبُولَةً، وَ حَیَاتِی بِهِمْ طَیِّبَةً، وَ أَدْرِجْنِی إِدْرَاجَ الْمُکْرَمِینَ، وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَنْقَلِبُ مِنْ زِیَارَةِ مَشَاهِدِ أَحِبَّائِکَ مُنْجِحاً، قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرَانَ الذُّنُوبِ وَ سَتْرَ الْعُیُوبِ وَ کَشْفَ الْکُرُوبِ، إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ».
همچنین در زیارت‌نامه ناحیه‌ی امام زمان(عج) این‌گونه به ایشان سلام داده است:
«السَّلامُ عَلى‏ أَبِی الْفَضْلِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، الْمُواسِی أَخاهُ بِنَفْسِهِ، الآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ، الْفادِی لَهُ، الْواقِی السّاعِی إِلَیْهِ بِمائِهِ، الْمَقْطُوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلِیهِ یَزِیدَ بْنَ الرُّقادِ الْحَیْتِی وَ حَکِیمَ بْنَ الطُّفَیْلِ الطَّائِی»

وبگاه جهانی سلام

آیا مراسم عزادارى از دوران صفویه رواج یافت؟

عزادارى بر امام حسین(علیه‌السلام) از زمان شهادت ایشان بوده است؛ ولى تا زمان آل بویه (در سال 352 ق) این عزادارى مخفى بود. قبل از قرن چهارم، عزادارى براى امام حسین(علیه‌السلام)، علنى نبود و نهانى در خانه ها انجام مى گرفت؛ اما در نیمه دوم قرن چهارم، سوگوارى در روز عاشورا آشکار و در کوچه و بازار انجام مى یافت. عموم مورخان اسلامى ـ مخصوصا مورخانى که وقایع را به ترتیب سنواتى نوشته اند؛ از قبیل ابن الجوزى در کتاب منتظم و ابن اثیر در کتاب الکامل و ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایة و یافعى در مرآت الجنان و ذهبى و دیگران ـ در ضمن ذکر وقایع سال 352 و سال هاى بعد از آن، کیفیت عزادارى شیعه را در روز عاشورا نوشته اند. از جمله ابن الجوزى گفته است: در سال 352 معزالدوله دیلمى، دستور داد مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند. در این روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها، هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند، در بازارها خیمه به پا کردند و به رسم عزادارى بر آنها پلاس آویختند، زنان به سر و روى خود مى زدند و بر حسین(علیه‌السلام) ندبه مى کردند.[ المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، ج 7، ص 15.]
به قول همدانى: در این روز، زنان، موى پریشان در حالى که [به رسم عزادارى ]صورت هاى خود را سیاه کرده بودند، در کوچه ها به راه افتادند و براى عزاى امام حسین(علیه‌السلام) سیلى به صورت خود مى زدند[ تکملة تاریخ الطبى، ص 183.]
بنا بر گفته شافعى: این نخستین روزى بود که براى شهیدان کربلا سوگوارى مى شد.[ مرآت الجنان، ج 3، ص 247. مقصود عزادارى به طور علنى است.] ابن کثیر در ضمن وقایع سال 352 گفته است: که اهل تسنن قدرت منع شیعه را از این اعمال نداشتند؛ زیرا شماره شیعه بسیار و نیروى حکومت نیز با ایشان بود.
از سال 352 تا اواسط قرن پنجم ـ که آل بویه از میان رفتند، در بیشتر سال ها مراسم عاشورا به ترتیب مزبور، کم و بیش انجام مى گرفت و اگر عاشورا با عید نوروز یا مهرگان مصادف مى گردید، انجام مراسم عید را به تأخیر مى انداختند.[ النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و قاهرة، ج 4،ص 218.]
در همین سال ها که فاطمیّه و اسماعیلیّه، تازه مصر را به تصرف آورده و شهر
قاهره را بنا نهاده بودند، مراسم عاشورا در مصر انجام مى یافت. بنا بر نوشته مقریزى: در روز عاشوراى 363، جمعى از شیعه مطابق معمول خود (از این جمله معلوم مى شد که مراسم مزبور در سال هاى قبل نیز معمول بوده است)، به مشهد کلثوم، و نفیسه (از فرزندان امام حسن(علیه‌السلام) ) رفتند و در آن دو مکان، شروع به نوحه گرى و گریه بر امام حسین(علیه‌السلام) کردند. مراسم عاشورا در زمان فاطمیان هر سال برپا مى شد: بازارها را مى بستند و مردم دسته جمعى در حالى که با هم ابیاتى در مصیبت کربلا مى خواندند و نوحه گرى مى کردند؛ به مسجد جامع قاهره مى رفتند.[ الخطط، مقریزى، 2/289. و نیز ر.ک: النجوم الزاهرة، ج 4؛ ص 126، بخش وقایع سال 366؛ اتعاظ الحنفاء، مقریزى، ج 2،ص 67 به نقل از: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 161ـ162.]
بعد از آن به دلیل در انزوا قرار گرفتن تشیع، مراسم عزادارى خیلى علنى نبود، هر چند وضعیت بهتر از قبل زمان آل بویه بود. آنچه از بعضى منابع به دست مى آید ـ خصوصا کتاب روضة الشهداء کاشفى ـ قبل از زمان صفویه نیز مجالس سوگوارى براى اباعبدالله(علیه‌السلام) برپا مى شده است.[ در این خصوص نگا: مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج اوّل، صفحات 183 ـ 185، 201ـ206.] پس از صفویه به دلیل ترویج تشیع، عزادارى شکل عام و علنى ترى به خود گرفت.

وبگاه جهانی سلام