کابالا، جادوگری و فراماسونری:
در کتاب‌های شناخت و آموزش کابالا، معمولاً بخش زیادی از آن تعلّق به اوراد جادویی دارد. هم‌چنین در کتاب‌های جادوگری معمولاً سهم کابالا محفوظ است. گویی پیوند عمیقی بین این دو تفکر شیطانی وجود دارد. به‌نوشته بریتانیکا، آگریپا، کابالیست و جادوگر مشهور، در کتابش به تبیین جهان از طریق کابالا پرداخته و جادو را به‌عنوان بهترین وسیله برای شناخت، عنوان کرده است. او می‌نویسد:
«همان‌طور که روح بشر بر جسد وی نفوذ و فرمانروایی دارد، «روح جهانی» نیز در سراسر عالم مادی نفوذ دارد و بر آن حکومت می‌کند. این منبع عظیم نیروی روحی را می‌توان با مغزی که تهذیب اخلاقی یافته و با بردباری طرق جادوگری آموخته است به اختیار درآورد. مغزی که از این طریق کسب نیرو کرد، می‌تواند خواص پنهانی اشیاء، اعداد، حروف و کلمات را کشف کند، بر اسرار ستارگان پی برد و بر قوای زمین و شیاطین آسمان دست یابد».
همچنین فراماسونری را باید به‌نوعی امتداد کابالیسم دانست. هم‌چنان که جست‌وجوی سنگ کیمیا و اکسیر زندگی جاوید از مهم‌ترین دانش‌های اساسی برای ماسون‌ها بوده است. قبلاً توضیح داده‌ایم که با پیدایش جنبش‌های شابتای زوی، جادوگری تماماً جایگزین دین شد و رقعه‌ها و تعویذهای جادویی، به محور عبادت مبدّل گردید.
اسامی افرادی مانند «گیوم پستل» و «پیکو دلا میراندولا» با کابالیسم و جادوگری عجین شده است. «پاراسلسوس»، اولین گام برای یادگیری کیمیاگری را کابالا می‌داند و در کتاب «تاریخ جادوگری» گفته شده است که «کابالای عملی» چیزی جز جادو نیست که می‌خواهد از طریق کلام گفتاری، نتایجی معجزه‌آسا به بار بیاورد.
بنابراین ارتباط، اختلاط و حتی گاهی وحدت کابالا با جادوگری غیر قابل انکار است. فراماسونری نیز که به‌عنوان امتداد کابالیسم در قرن هجدهم تشکیل شد، کاملاً ممزوج با جادوگری می‌باشد.
سؤالی که در این‌جا پیش می‌آید آن است که اگر مجامع ماسونی تا امروز باقی مانده‌اند (که مانده‌اند) پس چرا ما خیلی ظهور و بروزی از آن‌ها نمی‌بینیم؟! مگر تقسیم قدرت در غرب امروز حاصل شطرنج بین لژهای ماسونی نیست، پس چرا فرهنگ غرب، فرهنگ عقلی فسلفی بوده و اصلاً اثری از خرافات جادویی این فرقه‌ها وجود ندارد؟!!