البته فیلم به‌نحوی آشکار، نمادین است و تک‌تک عناصر و اجزای آن در خدمت ترسیم یک پازل نمادین درباره معصومیت دخترانه، شروع زنانگی، نفسانیّت و دست و پنجه نرم کردن با غرایز در زمانه حساس و بحرانی بلوغ است.
«پاندای سرخ» در یک نمادپردازیِ نه‌چندان پیچیده، به‌ویژه با توجه به رنگ سرخ آن، نماد و نشان بیدار شدن غرایز جنسی در هنگامه بلوغ است. تنها راه رهایی میلین از «پاندای درون» (که بروز بیرونی هم دارد) این است که در شب ماه خونین، طی مناسکی، طلسم او باطل شود و پاندای درون او را در یک سنگ یاقوت‌فام به دام بیاندازند.
مادر و مادربزرگ و سایر زنان خانواده تلاش می‌کنند او را برای این مناسک آماده کنند، اما فکر و ذکر میلین و دوستانش، حضور در کنسرت یک گروه پاپ نوجوانانه (شبیه گروه‌های کی پاپ) است که قرار است در همان شبِ اجرای مناسک در تورنتو برگزار شود.
در جریان تلاش میلین و دوستانش برای جور کردن پول بلیط این کنسرت با هدف دیدن اسطوره‌هایشان، او به‌نوعی دلبستگی با پاندای درون خود می‌رسد. این در حالی‌است که به گفته مادربزرگش، هرچه دلبستگی او به پاندا و درنتیجه بروز بیرونی آن بیشتر شود، بیرون راندنش در حین مناسک سخت‌تر می‌گردد.
کنسرت برای این دختران به‌عنوان نقطه رهایی (طلوع زنانگی) تصویر می‌شود، در حالی‌که مادر نماد سنّت و مظهر «استبداد»ی است که باید از آن خلاص شد! حضور در کنسرت برای ایشان به هدف، معنا و انگیزه‌ی زندگی تبدیل می‌شود. چرا؟ پاسخ را از زبان میلین خطاب به دوستانش می‌شنویم:
«فردا وقتی به اون کنسرت می‌ریم، دختر بچه‌ایم. وقتی بیرون بیایم، زن شدیم!»