International Web Of Salam (Islamic Republic of Iran)

امام علی(ع) فرمود: «در شکم مادرت نه خواسته‌ای را می‌توانستی پاسخ دهی، و نه صدایی را می‌شنیدی»! آیا این سخن با دانش امروز که معتقد است جنین در شکم مادرش نیز می‌شنود، ناهمخوان نیست؟!

همان‌گونه که در پرسش آمده است، امام علی (ع) فرمود: «و آن‌گاه که در شکم مادرت حرکت می‌کردی، نه دعوتی را می‌توانستی پاسخ دهی، و نه صدایی را می‌شنیدی».

آنچه از این روایت برداشت می‌شود، این است که انسان ها در نخستین مرحله‌ی زندگی دنیایی، یعنی در حالت جنینی به گونه‌ای ضعیف هستند که نمی‌توانند هیچ فعالیت قابل توجهی انجام دهند، حتی قدرت شنوایی هم ندارند. در مراحل بعدی نیز، شنوایی آنها آن قدر ضعیف است که در عمل هیچ واکنش محسوسی از خود نشان نمی‌دهند. بنابراین، اگر از نظر علمی ثابت شود که جنین بعد از مدتی قادر است برخی صداهای خارج به ویژه صدای مادرش را تا حدودی بشنود و اندک واکنش‌هایی نیز داشته باشد، منافاتی با این روایت ندارد.

به عبارت دیگر، مقصود این روایت آن است که انسان در حالت جنینی و در شکم مادر نمی‌تواند رفتارها و واکنش‌هایی را از خود نشان دهد که بعد از تولد، آنها را به سادگی انجام می‌دهد و این واضح است که شنوایی و بینایی جنینی به هیچ وجه قابل مقایسه با بعد از تولد نیست، و حتی ثابت شده است که یک نوزاد در روزهای نخست بعد از تولد هم جز تصاویری مبهم، قابلیت دیدن را ندارد.

وبگاه جهانی سلام

با توجه به این‌که همه چیز تجلی خدا است و همه چیز از ظهور اسمای الهی است، آیا ظهور و بروز افراد شرور و گناه‌کار هم تجلی خدا خواهد بود؟

هستی‌شناسی و جهان‌بینی عرفانی بر اساس نظام تجلی و ظهور است؛ یعنی بر اساس علم عرفان، هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است؛ ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند؛ و وحدت وجود در عرفان نیز بر اساس تجلی و ظهور تبیین می‌شود.
اما این پرسش که بر اساس «نظام تجلی» و طبق قاعده‌ی «اتحاد ظاهر و مظهر»، تمام موجودات‌، مظهر تجلیات خدای متعال هستند، پس چگونه شرور و ناملایمات و جنایات و حوادث دل‌خراشی که توسط موجودات شرور و پلیدی مانند انسان های ستم کار و شیاطین به چشم می‌خورد را می‌توان به خدا نسبت داد؟ و از آن‌جا که طبق نظام عرفانی، هر موجودی مظهری از اسمای الهی می‌باشد، این‌گونه موجودات، مظهر کدام اسم از اسماء الهی هستند؟
در پاسخ باید گفت: وجود شیاطین و موجودات شرور، لازمه‌ی نظام احسن و پدیدآمدن موجودات دارای اختیار است؛ خلقت جهان ماده و موجودات دارای آزادی و اختیار، بدون فراهم نمودن زمینه‌ انتخاب شرارت و پلیدی برای آنان، لغو و بی‌معنا است.
به بیان دیگر، خلقت جهان طبیعت، تکمیل‌کننده‌ی نظام آفرینش است و بدون آن نظام خلقت ناقص است؛ از آن‌سو لازمه‌ی وجود جهان طبیعت، پدید آمدن تضاد و تزاحم است که از آن تعبیر به شرّ می‌کنیم؛ بنابر این شرور در این عالم قابل تفکیک از خیرات نیستند. خیر محض شدنِ این عالم با نفی حرکت و نفی مادی بودن آن میسر است، که در این صورت، مستلزم نفی خیر کثیر است که خود، شر کثیر است.
بر این اساس، عارفان اسمای خداوند را به دو قسم اسمای جمالی(رحمتی و لطفی) و جلالی(قهری) تقسیم می‌کنند و موجودات نیک‌نهاد و خوش‌ذات و نیک‌گوهر را مظهر اسمای جمالی و موجودات خبیث و پلید و شریر و مفسد را مظهر برخی اسمای جلالی مانند اسم «مُضِلّ» می‌‌دانند.
نتیجه این‌که در یک نگاه کلی به نظام هستی، اصلا شری وجود ندارد و همه چیز نیکو است؛ زیرا، اسم‌های خداوند همه نیکو هستند؛ در نتیجه، ظهور آنها جایی برای شر و بدی باقی نمی‌گذارد؛ زیرا همه اسمای الهی از اسم «الرحمن» نشأت می‌گیرند.
ابن عربی در این‌باره می‌گوید: بدیع‌تر از این عالم امکان ندارد؛ زیرا این عالم بر صورت رحمان آفریده شده است. صورت رحمان یعنی اسماء و صفاتی که از این اسم منشعب می‌گردند؛ پس تمام عالم محل دولت اسم رحمن است.
تمام موجودات و مظاهر که بالقوه و بالفعل ظهور می‌یابند جز توسط اسم الرحمن نیست. به عبارت دیگر، آنچه از علوم و حقایق و کمالات و نقائص به موجودات داده شده، جز از طریق اسم الرحمن نیست. و خداوند از این جهت، خیر محض است.
از طرفی، موجودات هر یک به موازات اسمی از اسمای خداوند بوده و تقابل و تخاصم میان اسمای الهی، تقابلی مثبت در جهت برقراری نظام احسن است.
پس ضروری است شرارت و پلیدی برخی موجودات به گونه‌ی دیگری تبیین شود؛ بدین‌گونه که خداوند اگرچه صاحب اسمای جلالی است ولی همان‌طور که خود در وصف خویش، رحمتش را غالب بر غضبش معرفی کرده است، در قالب اراده‌ی تشریعی، از موجودات مختار خویش نیز خواسته تا خود را ظرف برای اسم «مضل» - به عنوان مثال- قرار ندهند ولی برخی، با سوء اختیار خویش چنین می‌کنند و تقابل مثبتی که در میان اسماء برقرار بود را در ساحت مظاهر، این‌چنین نازیبا جلوه می‌دهند.
در اصل، رحمت خداوند شامل حال موجودات پلید و شرور نیز شده است، ولی آنان با سوء اختیار، این رحمت را به تصویری نازیبا و ناملایم تبدیل ساخته‌اند

وبگاه جهانی سلام

آیا بعد از آنچه پیامبر(ص) و ائمه(ع) فرموده‌اند، دیگر جایی برای سخن‌های جدید در فضای دینی وجود دارد؟!

هرچند آیین اسلام آخرین دین الهی است؛ و پیامبر اسلام(ص) آخرین پیام‌آور خداوند است، و بعد از اسلام دین جدیدی نخواهد آمد؛ اما این به معنای نفی نوآوری در اسلام نیست؛ زیرا خاتمیت اسلام به معنای بیان کامل چهارچوب‌های کلی هدایت انسان است.
همان‌گونه که کل کلمات از 28 یا 32 حرف تشکیل شده، ولی می‌توان بی‌نهایت کلمه از این حروف محدود درست کرد؛ همین‌طور از این چهارچوب‌‌های کلی دین‌مداری می‌توان بی‌نهایت مطالب استخراج کرد؛ از این‌رو معتقدیم که باب اجتهاد در تمام مباحث دینی به روی محققان و کارشناسان باز است؛ و سخنان و رفتارهای پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) و آیات قرآن کریم و عقل بشری همگی منابعی برای نوآوری در زمینه‌های گوناگون هستند؛ چنان‌که ائمه(ع) نیز فرمودند:
بیان اصول کلی بر عهده‌ی ما است؛ اما استخراج جزئیات و مصادیق بر عهده‌ی خود شما است.
استخراج و استنباط مصادیق و جزئیات، تقلید و شرح  و کپی‌برداری نیست؛ بلکه می‌تواند فضای بسیار گسترده‌ای را برای سخنان جدید به وجود ‌آورد

وبگاه جهانی سلام

قوم‌کشی یهود - قسمت پایانی

سال ١٩۵٢ :
نخست‌وزیر اسرائیل دیویدبن‌گوریون بر طرحی نظارت دارد که بر اساس آن نسلی از یهودیان سفاردی در اسرائیل، از هم‌قطاران اشکنازی خود در مدارس کنار گذاشته می‌شوند.
برای این که در این خصوص مانع از ایجاد سوءظن در بین والدین شوند، این کودکان سفاردی را به اردو می‌برند.
در این به ظاهر اردوها، گویا این کودکان به خاطر ابتلا به کچلی، تحت درمان اشعه قرار می‌گیرند.
در این زمان بیش‌ترین مقدار مجاز اشعه‌ی ایکس ٠/۵ راد (Rad) بود؛ با این حال این کودکان از ناحیه‌ی سر و به طور مستقیم، ٣۵٠ راد دریافت می‌کنند.
در نتیجه پس از مدت کوتاهی، دست کم شش هزار نفر از آنان می‌میرند و آن‌هایی هم که زنده می‌مانند، به بیماری‌های سختی مثل سرطان، صرع و روان‌پریشی دچار می‌شوند.
آن‌هایی هم که تا امروز زنده ماندند، بسیاری از فرزندان و نوه‌هایشان مبتلا به بیماری‌های ژنتیکی و تومورهای بدخیم هستند.
این اقدام تلاشی است در جهت نسل‌کشی یهودیان سفاردی که طبقه‌ای پایین در اسرائیل به شمار می‌آیند و حتی بسیاری از یهودیان اشکنازی آنان را «کاکاسیاه» خطاب می‌کنند.
سال ١٩٧٨ :
در ماه مارس و در نتیجه‌ی حمله به اسرائیل و کشته شدن سی مسافر یک اتوبوس، نیروهای اسرائیلی وارد جنوب لبنان می‌شوند و نوار ده کیلومتری اراضی واقع در مرز شمالی خود با لبنان را اشغال و از آن‌جا به وسیله‌ی بمب‌های خوشه‌ای اقدام به بمباران کورکورانه‌ی لبنان می‌کنند. در نتیجه‌ی این تهاجم، بیش از ١۵٠٠ لبنانی و فلسطینی کشته می‌شوند که بیشترشان غیرنظامی بودند.
آنان تنها زمانی دست از اشغال غیرقانونی خود کشیدند که رئیس جمهور کارتر آنان را تهدید کرد که در صورت ادامه‌ی این اشغال، ایالات متحد تمام کمک‌های خود به اسرائیل را قطع خواهد کرد.
جالب این‌که سال‌های بعد آشکار می‌شود که اسرائیل دست‌کم از دو سال پیش این تهاجم را طرح‌ریزی کرده بود و حمله‌ی به اصطلاح تروریستی به اتوبوس که عامل این تجاوز به حساب می‌آمد، در واقع عملیاتی اسرائیلی «با هویت جعلی» بود.
نقشه‌ی پنهانی این تجاوز، به دست گرفتن کنترل رودخانه لیتانی بود. اسرائیل پس از عقب‌نشینی از جنوب لبنان، به‌طور شگفت‌آوری به واسطه‌ی حضور نیروهای امنیتی سازمان ملل، اجازه‌ی دسترسی به آن رودخانه را پیدا می‌کند.
به این ترتیب، اسرائیلی‌ها برای سرقت‌ذخایرآب لبنان دست به این نبرد نامشروع زدند. آنان عقب‌نشینی کردند، ولی به لطف سازمان ملل، آنچه را که می‌خواستند، به دست آوردند.

وبگاه جهانی سلام

قوم‌کشی یهود - قسمت دوم

سال ١٩٢۴ :
در اول ژوئیه، دکتر یاکوب ایسرائل دیهان هنگام ترک بیمارستان شائاری زیدک در اورشلیم، توسط آوراهام تهومی صهیونیست ترور می‌شود.
این ترور در نتیجه‌ی تلاش او در سازمان‌دهی جلسه‌ای بین هیئتی از رهبران ارتدکس و گروهی از رهبران عرب به ریاست شاه عبدالله صورت گرفت.
دکتر دیهان به همراه گروهی از ساکنان قدیمی عرب سرزمین مقدس، طرفدار صلح بود؛ یعنی درست نقطه‌ی مقابل آنچه که صهیونیست‌ها به دنبال آن بودند.
سال ١٩۴٣ :
ایزاک‌گرینباوم صهیونیست، رئیس «کمیته نجات آژانس یهود»، در هجدهم فوریه، طی سخنرانی در جمع شورای اجرایی صهیونیسم می‌گوید:
«اگر از من بپرسند که آیا از وجوه تشکیلات «فراخوان متحد یهودی» (UJA) برای نجات یهودیان استفاده خواهم کرد، من پاسخ می‌دهم نه و دوباره می‌گویم نه!»
او در ادامه می‌گوید:
«یک ماده گاو در فلسطین ارزشش از تمام یهودیان لهستان بیش‌تر است!»
تعجبی ندارد صهیونیسم و نازیسم اهداف مشابهی داشته باشند. آنان هر دو به دنبال بیرون کردن یهودیان از آلمان بودند.
با این حال صهیونیست‌ها به یهودیانی که تمایل رفتن به فلسطین را نداشتند، علاقه‌مند نبودند و تصور می‌کردند بهتر است این یهودیان در اردوگاه‌های کار اجباری به بیگاری گماشته شوند تا یهودیان سراسر جهان به خاطر این کار به وحشت بیفتند و مجبور به فرار به فلسطین شوند؛ سرزمینی که صهیونیست‌ها آن را به عنوان تنها مأمن یهودیان تبلیغ می‌کردند.

وبگاه جهانی سلام

قوم‌کشی یهود - قسمت اول

- سال ١٨٨٠:
یهود در طول تاریخ، برای کسب و تثبیت قدرت خود از هیچ ابزاری دریغ نکرده است؛ ترور یکی از ابزارهای مهم آن‌ها در این راستاست که دوستان و دشمنان یهود از چشیدن طعم آن بی‌نصیب نمانده‌اند.
این عملیات تروریستی حتی بر ضد یهودیان نیز انجام گرفته است! در ادامه به بررسی برخی از این عملیات‌های قوم‌کشی می‌پردازیم.
در سال ١٨٨٠ عوامل روچیلد به یک سری قوم‌کشی به خصوص در روسیه، لهستان، بلغارستان و رومانی دامن می‌زنند.
این قوم‌کشی‌ها باعث می‌شود تقریباً دو میلیون یهودی اغلب به نیویورک، شیکاگو، فیلادلفیا، بوستون و لس‌آنجلس فرار کنند و تنها تعدادی از این یهودیان با کمک مالی روچیلدها به تدریج در فلسطین سکنا می‌گزینند.
علت به‌راه انداختن این قوم‌کشی‌ها، ایجاد پایگاه بزرگی از یهودیان در آمریکا بود. حدود بیست سال بعد، این اقدام منجر به ایجاد پایگاهی بسیار قدرتمند در ایالات متحد می‌شود که انتخاب نمایندگان روچیلدها به ریاست جمهوری آمریکا و سپس پیروی از اوامر روچیلدها را در پی داشت.
- سال ١٨٩۵:
دموندروچیلد، کوچک‌ترین فرزند جیمزروچیلد از فلسطین بازدید می‌کند!
او قصد دارد تا ثمره‌ی تأمین مالی مستعمرات یهودی‌نشین را که در نتیجه‌ی قوم‌کشی‌های برنامه‌ریزی شده‌ی روچیلدها در روسیه، لهستان، بلغارستان و رومانی شکل گرفته بود، از نزدیک مشاهده کند.
او تحت تأثیر این بازدید قرار می‌گیرد و قسم می‌خورد به تأمین مالی این مستعمرات در جهت پیشبرد هدف درازمدت روچیلد در ایجاد کشوریهودی متعلق به روچیلد ادامه دهد!!
- سال ١٨٩٧:
تئودورهرتسل (Theodor Herzl)، یهودی اشکنازی، در دفتر یادداشت‌های روزانه‌اش می‌نویسد:
«لازم است تا رنج‌ها و مصیبت‌های یهودیان حادتر شود … این مسئله به تحقق طرح‌هایمان کمک خواهد کرد … من نظری فوق‌العاده دارم … من ضد یهودیان را بر آن خواهم داشت تا ثروت یهودیان را تصفیه سازند … ضدیهودیان با تشدید ایذا و اذیت و سرکوب یهودیان، به ما یاری خواهند رساند. ضدیهودیان بهترین دوستان ما خواهند شد.»

وبگاه جهانی سلام

مگر امامان(ع) علم لدنی و الهی نداشتند؟! پس چرا امام باقر(ع) در کودکی به مکتب‌ می‌رفت؟

اگرچه ائمه(ع)دانش لدنی داشتند، اما روش آن‌حضرات(ع) این نبود که جز نزد خواص، تمام توانایی‌های خود را ابراز کنند؛ لذا هیچ ایرادی ندارد که آنان - به ویژه در زمان تقیه و اختناق- در دوران کودکی مانند دیگر کودکان به مکتب و مدرسه رفته باشند.
از این‌رو، و بر اساس برخی روایات - با فرض پذیرش سند- آن‌حضرات(ع) در مکتب نیز حضور می‌یافتند:
- امام باقر ع فرمود: «جابر ابن عبدالله بر من وارد شد و من در مکتب‌خانه بودم و به من گفت: رسول الله(ص) به من امر فرمود که به شما سلام برسانم».
- جابر بن عبداللّٰه در مسجد  النبی(ص) می‌نشست و خطاب به امام پنجم(ع) می‌گفت: ای باقر(شکافنده)! ای شکافنده علم و دانش! مردم مدینه می‌گفتند: جابر هذیان می‌گوید. جابر نیز اظهار می‌داشت: سوگند به خدا من هذیان نمی‌گویم؛ بلکه از رسول خدا(ص) شنیدم که به من فرمود: به زودی یکی از فرزندان مرا خواهی دید که شکافنده دانش‌ها است؛ چهره او مانند چهره من است، و نامش هم با من یکی است و همین موضوع، انگیزه آن چیزی است که می‌گویم ...
همچنین روزی جابر در مکتب‌خانه‌ای امام باقر(ع) را دید و حضرتشان را با دقت برانداز کرد و گفت: سوگند به خدا شکل و شمایلی مانند پیامبر خدا دارید!
در ارتباط با معنایش باید گفت؛ اگرچه معنای ظاهری روایت، آن است که امام باقر(ع) برای درس خواندن به مکتب می‌رفت؛ نه برای چیز دیگری مانند تدریس، اما همان‌گونه که گفته شد و با توجه بر تأکید جابر بر اوج دانش امام پنجم(ع) در همان دوران کودکی، ممکن است مکتب رفتن ایشان برای اموری مانند تقیه و یا جلوگیری از غلو باشد.
نکته: البته این احتمال نیز وجود دارد که اِعرابِ واژه‌ی «الکتاب» در روایات، «الْکُتَّاب» به معنای نسخه‌برداران باشد؛ یعنی من در کنار افرادی بودم که به نسخه‌برداری از کتاب‌ها می‌پرداختند.
پس بر این اساس مکان حضور حضرت باقر(ع) مکتب خانه نبوده بلکه مکان نسخه برداری کاتبان بوده است.

وبگاه جهانی سلام

داستان پیامبرانی؛ مانند یوسف، موسی، نوح(ع) و ... همه داستان‌هایی قرآنی‌اند؛ اما هیچ سند تاریخی در مورد آنها وجود ندارد. آیا این بدین معنا نیست که چنین داستان‌هایی هیچ‌گاه واقعیت خارجی نداشتند؟

1- ابتدا باید گفت که خود عهدین با سابقه‌ی چند هزار ساله و قرآن با پیشینه‌ی بیش از هزار سال از مهم‌ترین منابع تاریخی به شمار می‌آیند.
2- آیا همه‌ی حقایق و وقایعی که در طول تاریخ اتفاق افتاده، در کتب تاریخی ثبت شده ‌است؟ یعنی آیا در تمام ادوار تاریخی و در تمام اماکن، تاریخ‌نگارها وجود داشتند و هیچ واقعه‌ی مهم تاریخی نیست که ثبت نشده باشد؟ آیا می‌توان ادعا کرد که هرچه در کتب تاریخی ثبت نشده، واقعیت عینی ندارد؟!
3- آیا همه کتاب‌های تاریخی، تا زمان کنونی باقی مانده و در دسترس ما می‌باشد و هیچ کتاب تاریخی در طول زمان در اثر حوادث طبیعی؛ مثل سیل و زلزله، و در اثر جنگ‌ها و درگیری‌ها از بین نرفته است؟!
4- با چه استدلالی کتاب‌های تاریخی در این‌گونه موضوعات قابلیت استناد دارند، اما قرآن این قابلیت را ندارد؟!
ضمن اینکه در برخی کتب پژوهشگران بی دین به داستان انبیاء الهی اشاره شده است و حتی در برخی کتب کهن تاریخی نیز به داستان هایی نظیر کشتی نوح نبی اشاره شده است.

وبگاه جهانی سلام

چرا پیامبر اکرم(ص) با این‌که نقشۀ جنایت‌کارانۀ منافقان را می‌دانست، از همان ابتدا آنها را مجازات نکرد؟

اگر رسول خدا(ص) این افراد را قبل از مطرح کردن نقشه خویش رسوا می‌کرد، آیا همین امروز گفته نمی‌شد که چرا پیامبر قبل از انجام دادن کاری آنها را ملامت کرد؟ چرا به آنها مهلت نداده که شاید اصلاح شوند!
به علاوه پیامبر مأمور به حکم ظاهر بود و از طرف خداوند اجازه نداشت که افراد منافق را بازخواست و یا به طور علنی رسوا نمایند؛ چنان‌که در قسمتی از خطبۀ غدیر می‌فرماید: «به خدا سوگند که مقصود خداوند از این آیه، گروهی از صحابه‌اند که آنان را با نام و نسب می‌شناسم؛ اما به پرده‌پوشی آنها مأمورم».

وبگاه جهانی سلام

اشاره ی علمی قرآن به سنگین بودن ابرها آن هم ۱۴۰۰ سال پیش!

قرآن کریم در زمینه سنگین بار بودن ابرها میفرماید:
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ
اوست که برای بیم (از قهر) و امید (به رحمت) خود برق را به شما می‌نماید و ابرهای سنگین را پدید می‌آورد.
سوره رعد - آیه ۱۲

سایت علمی siencealert: ابرها ممکن است بسیار سبک بنظر برسند اما حقیقت آن است که آنها واقعا سنگین هستند. بنابر تحقیقات دانشمندان یک ابر کومولوس 500,000 کیلوگرم (معادل 1.1 میلیون پوند) وزن دارد.

http://bit.ly/2DwA0Zd

وبگاه جهانی سلام