3-از سوی دیگر فارغ از دین زدایی کلی در کشورهای غربی که حتی شامل دین مسیحیت بهعنوان دین سنتی آنان نیز میشود؛ هجمههای کمسابقه کشورهای غربی به اصول اسلامی که در سالهای اخیر افزایش کمی و کیفی یافته غیرقابلانکار است. که این مسئله بیارتباط به نفوذ و رشد چشمگیر اسلام در غرب نیست چراکه رشد اسلام در جهان آنقدر چشمگیر است که برخی از مؤسسات تحقیقاتی غربی دراینباره چنین اعتقاد دارند:
«طبق برآورد مرکز تحقیقاتی پیو تا سال 2015، 1.8 میلیارد مسلمان در جهان وجود داشته است - تقریباً 24 درصد از جمعیت جهان است، اما درحالیکه اسلام در حال حاضر دومین دین بزرگ جهان (بعد از مسیحیت) است، اما سریعترین دین بزرگ در حال رشد است. درواقع، اگر روندهای جمعیتی فعلی ادامه یابد، انتظار میرود که تعداد مسلمانان تا پایان قرن جاری از تعداد مسیحیان بیشتر شود.»
با توجه به این رشد اسلام جای تعجب نیست که تمدن غربی نسبت به این موضوع احساس خطر هویتی کرده و لذاست که در این کارزار علیرغم ادعای آزادیخواهی به نبرد به نفوذ اسلام برخاستهاند و موج هجمههای خود را گسترش دادهاند، البته علیرغم این تلاشهای اسلام ستیزانه به لطف الهی گرایشها به اسلام بیشتر خواهد شد.
نتیجه:
کشورهای غربی با توجه با اصول بنیادینی که در دوران مدرن در نفی دین و خدا بنا نهادند به اصولی همچون سکولاریسم معتقد شدهاند که آنان را به حذف دین از ساختارهای اجتماعی میکشاند در این راستا هر امر قدسی را انکار کرده و هجمه به مقدسات ادیان را در قالب آزادی بیان تعریف مینمایند، البته عملکرد آنان نشانگر سیاست مزورانه آنان در آزادی بیان است به این صورت که در ادعای آزادی بیان منافع خود را در نظر میگیرند و بعضاً در مسائلی که علیه آنان است قائل به آزادی نبوده و حتی بیان نظر و اقدام علیه آن را جرم میدانند، مانند جرم انگاری نقد هلوکاست و هجمه به همجنسگرایی. ولی از سوی دیگر اهانت به قرآن و پیامبر اکرم را بر اساس آزادی بیان مجاز میدانند.
با اینهمه بر اساس آمار فزاینده رشد و نفوذ اسلام در کشورهای غربی میتوان اینطور نتیجه گرفت که این دولتها نسبت به گسترش اسلام در کشورهای خود احساس خطر جدی کردهاند و با این حملات و هجمهها در پی این هستند که نور اسلام را کمفروغ نمایند.